تصویر ثابت

تصویر ثابت

تقابل های بنیادگرایی مذهبی و فرهنگ فولکلوریک در بلوچستان
Бɇҥ 牡ǐ


به وبلاگ من خوش آمدید!
بلوچ

تقابل های بنیادگرایی مذهبی و فرهنگ فولکلوریک در بلوچستان

در این نوشتار از منظری جامعه شناختی و با حفظ اصول حرفه ای حرفه ی جامعه شناسی، که یکی از آنها، تلاش برای مهار ارزش ها و اعتقادات شخصی است، به دنبال توصیف و احیاناً تبیین واقعیت اجتماعی جدیدی در بلوچستان ایران هستیم که می توان آنرا «خیزش جدید فرهنگ فولکلوریک بلوچی و چالش بنیادگرایی مذهبی» نامید. همانطوریکه امیل دورکیم، موضوع جامعه شناسی را مطالعه ی «واقعیت اجتماعی» می داند و ماکس وبر برای مطالعه ی جهان اجتماعی، روش «درون نگری همدلانه» را مطرح می کند، تلاش می کنیم واقعیت اجتماعی فوق را که واقعیتی دورکیمی، یعنی نه مقوله ای ذهنی بلکه مقوله ای عینی و حی و حاضر، است با استفاده از روش وبری، مورد مطالعه و کنکاش قرار دهیم. در ابتدا، روایتی از تسلط بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان ایران و نیز به پستو رانده شدن فرهنگ فولکلوریک بلوچی، ارائه می شود و سپس به بررسی از پستو در آمدن و خیزش جدید فرهنگ فولکلوریک بلوچی و نیز مهم ترین عواملی که باعث آن شدند، می پردازیم. بنابراین، با توجه به اینکه شاخص ترین مولفه ی خیزش جدید فرهنگ فولکلوریک بلوچی و جدال جدیدش با بنیادگرایی مذهبی- البته این بار با قدرت گرفتن روزافزون فرهنگ فولکلوریک-  موسیقی بلوچی است و نیز به منظور انضمامی تر شدن موضوع این نوشتار، در انتها، گزارشی از یک دیوانِ (در زبان بلوچی دیوان به معنای مجلس و گرد هم آمدن تعداد قابل توجهی از مردم است) موسیقی بلوچی که برآمده از یک تجربه ی شخصی در تیرماه یک هزار و سیصد و نود در حومه ی شهر سراوان، است، ارائه می شود.
بنیادگرایی مذهبی، مختص دین اسلام نیست، بلکه در تمامی ادیان، اعم از توحیدی و غیر توحیدی، گرایشات بنیادگرایانه وجود دارند. از تمامی مباحثی که در خصوص بنیادگرایی مطرح است، مهم ترین مبحث، تمایز بنیادگرایی از دین و یا به بیانی دیگر، یکی نبودن دین و بنیادگرایی است و لذا تفاوت هایی اساسی بین آنها وجود دارد. هیچ جامعه ای بدون دین قادر به تداوم حیات اجتماعی نیست. حتی در جوامعی که با هدف حذف دین از زندگی، تاسیس شدند، خیلی سریع مرام فکری حاکم، حالتی شبه دینی به خود گرفت و مقدسات خاص خودش را بوجود آورد. بعنوان مثال در اکثر جوامع کمونیستی، مارکس تا حد یک پیامبر و کتابش سرمایه، تا حد یک کتاب مقدس، اعتلا یافتند. مهم ترین تفاوت دین با بنیادگرایی این است که دین امری عام و بنیادگرایی امری خاص است. مانوئل کاستلز در تفاوت این دو می نویسد: «یکی از ویژگی های جامعه، و بالاتر از آن یکی از ویژگیهای طبیعت بشری (اگر چنین چیزی وجود داشته باشد) این است که ملجأ و پناهگاه خود را در دین می جوید. ترس از مرگ و آلام زندگی، بشر را برای ادامه ی حیات نیازمند خدا (در هریک از تجلیاتش) و ایمان به خدا می کند... اما بنیادگرایی دینی امر دیگری است... بنیادگرایی، به معنای برساختن هویتی برای یکسان سازی رفتار فردی و نهادهای جامعه با هنجارهایی است که برگرفته از احکام خداوند هستند و تفسیر آنها بر عهده ی مرجع مقتدری است... » (کاستلز، 1382: 28-29). از منظر بنیادگرایی دینی-به مثابه امری جزیی و قرائتی خاص از دین- خلوص دین در اثر تجارب زندگی و مشرب های فکری، به مرور زمان از بین می رود و لذا، انحرافاتی در دین بوجود می آید که منجر به کاستن از شکوه و قدرتش می شود. لذا برای تحقق انسجام اجتماعی و قدرت گرفتن معتقدان به یک دین، باید به اصل آن دین، یعنی متون اولیه و بنیادی، برگشت و مطابق با برداشتی که بنیادگرایان از آن دارند، تمامی عرصه های زندگی فردی و اجتماعی را بازسازماندهی، نمود.
در بلوچستان تا قبل از هژمونیک شدن بنیادگرایی مذهبی، دین در حالتی ابتدایی و سازمان نیافته وجود داشته است و مردم در بزنگاهای مهم زندگی، همچون مرگ عزیزان، ابتلا به بیماری ها، ناخوشایندی های زندگی و... به دین پناه می بردند. اما با ورود بنیادگرایی مذهبی - در قالب دیوبندیسم و جریان های متأخر دیگر- و هژمونیک شدن تدریجی آن، قرائتی سازمان یافته و نهادمند از دین در دستور کار قرار می گیرد. علمای دینی با تخطه کردن شرایط و ملاهای قدیمی و نا آشنا خواندن آنها نسبت به آموزهای دینی و نداشتن سواد جدی، به دنبال شکل دادن نظم اجتماعی و فرهنگی خاصی در منطقه بر می آیند و به اصطلاح، مردم بلوچ را دعوت به ایمان آوردن مجدد به اسلام راستین، آنطوریکه در متون درجه یک و بنیادی دین، بیان شده است و مطابق با تفسیری که خودشان برای مردم ارائه می دهند، می نمایند. مولوی حسین پور- مدیر حوزه ی علمیه ی عین العلوم گُشت سراوان و یکی از قدیمی ترین، شاخص ترین و باسوادترین علمای بلوچستان در این خصوص می گوید: «حضرت ‌صاحب و شخصیت‌هایی همچون مولانا شهداد با در نظرگرفتن چنین شرایطی، برای مبارزه با این مفاسد و همچنین اصلاح بدعت‌ها و رسوم بی‌پایه ‌و اساس، قیام کردند. تاریخچه ی آن دوران را اگر کسی با تمام جزئیات برای ما نقل کند، درخواهیم یافت که با اوضاع مکّه قبل از اسلام تفاوت چندانی نداشته است؛ تنها تفاوت این بوده است که مردم مکّه تا آن زمان با اسلام آشنا نشده بودند، امّا مردم این منطقه با وجود ادعای مسلمانی هنوز از بسیاری از رسوم و عادات جاهلی رهایی نیافته بودند» (مولوی حسین پور، 1390: 57).
بنیادگرایان مذهبی تلاش می کنند که با ارائه ی الگوهای خاصی از پوشش برای زنان و مردان، محدود کردن حضور زنان در جامعه، تولید ملودی های مذهبی، نهادسازی های متعدد و متنوع، زندگی روزمره ی بلوچی را باز سازماندهی کرده و در نهایت رهبری اجتماعی و فرهنگی جامعه را در دست گیرند که البته این طرح هیچ زمانی در بلوچستان نتوانست پویایی و گریزپایی فرهنگ فولکلوریک بلوچی را کاملاً مهار کند، ولی توانست نوعی هژمونی را بدست آورد و آن را به پستو بفرستد. لذا برخی از عناصر بنیادی فرهنگ بلوچی همچون، حضور طبیعی زنان در زندگی اجتماعی و معیشتی در کنار مردان و نیز دیوان های سنتی و تاریخی موسیقی و رقص و آواز، که مطابق با آموزه های بنیادگرایی، ریشه ای در دین ندارند و برآمده از گمراهی و جهل نسبت به آموزه های دینی هستند، بعنوان مصادیق ضلالت و گمراهی تلقی شده و مبارزه ای جدی برای حذف آنها از زندگی روزمره، شکل می گیرد.
از منظر تاریخی، عوامل ساختاری لازم برای گسترش اساسی بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان ایران، بعد از انقلاب اسلامی فراهم می شود. اما تقریباً تا نیمه دوم دهه ی شصت، بنیادگرایی مذهبی به دنبال پیدا کردن خودش و نیز نهادسازی و پروبال گرفتن است. از نیمه ی دوم دهه ی شصت، بنیادگرایان مذهبی با فراهم شدن شرایط لازم، اقدام به گسترش اجتماعی گفتمانشان می کنند. در واقع آنها برای بدست آوردن حمایت اجتماعی مردم، برنامه تربیت مردم- مطابق با آموزه های شان- را کلید می زنند. آنها برای این کار، در کنار راه انداختن برنامه های آموزشی سیستماتیک، از عامه ی مردم می خواهند برای رسیدن به سعادت این جهانی و آن جهانی، باید زندگی روزمره شان را مطابق با آموزه هایی که آنها مطرح می نمایند، از نو سازماندهی کنند. این چنین است که به تدریج، گفتمان بنیادگرایی مذهبی، گفتمان های رقیب را از تکاپو انداخته و با به محاق بردن آنها در جامعه ی بلوچ، تبدیل به گفتمان مسلط هویتی جامعه، می شود. لذا، سکه رایج روزگار، شکل گیری جریان عمومی مذهبی شدن زندگی روزمره بلوچی، با حضور طیف های متعدد اجتماعی، می شود.
با تسلط روز افزون بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان، دیوان های موسیقی و آواز، به شدت مورد حمله قرار می گیرند و بعنوان لکه ننگی تلقی می شوند، که جایی برای آنها در جامعه وجود ندارد. لذا، روز به روز از کمیت و کیفیت دیوان های فوق کاسته می شود و به پستوی زندگی زیر زمینی، پرتاب می شوند. با متهم شدن دیوان های موسیقی و آواز بلوچی، که قدمتی به بلندای تاریخ این قوم دارند، تعداد زیادی از موزیسین ها و خواننده های بلوچ، قیچک و تنبورشان را کنار گذاشته، و به اصطلاح از عملی غیراسلامی، توبه می کنند. از میان این گروه، شاخص ترین آنها، ملاکمالان هوت – خواننده حماسی و مشهور بلوچ- است که در دهه ی هفتاد برای چند سالی، تنبورش را کنار می گذارد و از خواندن حماسه ها و اسطوره های بلوچی در دیوان های بلوچی، اجتناب می نماید و مردم دهان به دهان می گویند، «ملا توبه کرده و گفته که دیگر نه دست به تنبور می زند و نه می خواند». علاوه با کاهش محسوس دیوان های موسیقی و آواز بلوچی- که جایگاه اصلی اجراهای زنده موسیقی بلوچی بودند- بخش زیادی از مردم، حداقل در حضور دیگران، از گوش دادن به موسیقی و آواز بلوچی، اجتناب کرده و در مواردی کاست های موعظه های بنیادگرایان مذهبی، جایگزین کاست های موسیقی بلوچی، می شوند. با نفوذ بیشتر گفتمان بنیادگرایی، خیلی از مردم چه بر اساس اعتقاد قلبی و چه براساس ترس از انگشت نما شدن، حتی در مراسم عروسی شان، موسیقی و آواز ضبط شده را، تحریم می کنند و سبک جدیدی از مراسم عروسی، تحت عنوان «عروسی مذهبی»، شکل می گیرد. در این سبک جدید، یا گروههایی به اجرای سرودهای مذهبی، البته بدون استفاده از ادوات موسیقی و نیز موعظه می پردازند و یا، خبری از موسیقی زنده و ضبط شده، نیست.
بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان، تقریباً تا ابتدای دهه ی هشتاد یکه تازی می کند و روز به روز عرصه های جدیدی از زندگی روزمره ی بلوچی را مطابق با آرمان ها و نیز ضرورت های اجتماعی و سیاسی اش، تحت سیطره، قرار می دهد. اما با ورود جامعه ی بلوچستان به دهه ی هشتاد، اولاً، بدلیل ذاتی بودن تغییر و تحول در جوامع بشری و ثانیاً، تحت تاثیر تغییرات فرهنگی و اجتماعی جهانی و منطقه ایی، بنیادگرایی مذهبی دچار چالش های متعددی می شود و مهم تر از همه، فرهنگ فولکلوریک بلوچی، و بخصوص موسیقی بلوچی، که به پستو رانده شده بود، مجدداً در اشکال قدیمی و نیز جدیدی، به صحنه می آید و در زندگی روزمره ی بلوچی جایگاهی رو به رشد، برای خودش اختصاص، می دهد. در ادامه به بررسی، برخی از عواملی که منجر خیزش جدید فرهنگ فولکلوریک بلوچی و جدالش با بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان شدند، می پردازیم. البته تاثیر این عوامل، محدود به گذشته نیست و کماکان حضور دارند و روز به روز تاثیر آنها در حال، افزایش است.

1. جهانی شدن، بازتولید مکانیکی فرهنگ و معضله ی هویت
جهانی شدن به دو طریق منجر به خیزش جدید موسیقی فولکلوریک بلوچی و گسترش حضور آن در زندگی روزمره ی بلوچ های ایران، شده است. از یک سو، در اثر فرصت هایی که در اثر جهانی شدن، بوجود آمده اند، موسیقی فولکلوریک بلوچی -با استفاده از واژه های والتربنیامین نظریه پرداز مکتب فرانکفورت- «بازتولید مکانیکی» می شود؛ یعنی در اثر شکل گیری استودیوهای تولید متون موسیقیایی و تصویری، در مناطق مختلف جهان که بلوچ ها در آنجا حضور دارند، فرهنگ بلوچی در نسخه های بی شماری مرتباً در حال تولید و بازتولید است، لذا هر کسی می تواند با اندک هزینه ای در هر کجا که حضور دارد، از طریق تجهیزات الکترونیکی جدید، اقدام به مصرف فرهنگ فوق نماید. بنابراین، بازتولید مکانیکی فرهنگ بلوچی، بخصوص در یک دهه ی اخیر، از یک طرف، باعث بوجود آمدن فرصتی تاریخی برای ثبت و ضبط فرهنگ بلوچی و نیز بوجود آمدن جریان ها و سبک های جدید در آن شده است، و از طرف دیگر، منجر به حضور گسترده ی آن در زندگی روزمره ی بلوچ ها، از جمله بلوچ های ایران شده است و در خیلی از مواقع، فرصت را از حضور بنیادگرایی مذهبی، در زندگی روزمره، گرفته است.
از سوی دیگر، عام گرایی فرهنگی موجود در جهانی شدن، که به دنبال شکل دادن نوعی فرهنگ یکسان جهانی و عمدتاً امریکایی است، منجر به شکل گیری جریان های خاص گرایی فرهنگی، در میان فرهنگ های مختلف محلی شده است. در واقع، فرهنگ های مختلف محلی، در مواجه با جهانی شدن و جلوگیری از هضم شدن و از دست دادن تشخص فرهنگی و هویتی شان، مجبور به بازاندیشی و بازتولید فرهنگ و هویت شان شده اند که بلوچ های ایران هم از چنین قاعده ایی مستثنی نیستند. این حس در میان بلوچ های ایران بوجود آمده است که با اتکاء بر بنیادگرایی مذهبی، که خود نوعی ایدئولوژی جهانی است، نمی توانند تشخص هویتی و فرهنگی شان را در عرصه ی جهانِ جهانی شده و حتی در منطقه، حفظ کنند. بلوچ ها با اکثریت سنی مذهب، برای اینکه بتوانند تشخص و هویت خودشان را مثلاً از اقوام مسلمان و سنی مذهب همسایه شان همچون پشتون ها، تاجیک ها، پنجابی ها، سندی ها، عرب ها، کردها، ترکمن ها و... حفظ کنند، هیچ راهی جزء گسترش و نوسازی فرهنگ فولکلوریک بلوچی، ندارند. این حس شبیه همان حسی است که فرهنگ ایرانی در مقابل فرهنگ اعراب و عثمانی، از خود بروز داد.

2. گسترش شهرنشینی، اوقات فراغت و فرهنگ عامه
گسترش شهرنشینی و رفاهی که زندگی شهری برای برخی از قشرهای اجتماعی بوجود می آورد یکی از مهم ترین مشخصه های بلوچستان دهه ی هشتاد است. از میان تاثیرات متعددی که گسترش شهرنشینی، برای جامعه ی بلوچی بوجود می آورد، یکی از مهم ترین آنها، شکل گیری مقوله ی اوقات فراغت است. در زندگی روستایی و عشایری، انسان برای زنده ماندن اسیر طبیعت است و مجبور است که همیشه کار کند، لذا چیزی تحت عنوان اوقات فراغت، برایش معنایی ندارد. اما در اثر انقلاب صنعتی، که شهرنشینی یکی از پیامدهای آن است، انسان برای اولین بار در تاریخ، از جبر طبیعت رها می شود و دیگر مجبور نیست که برای زنده ماندن و زندگی کردن تمامی ساعات روز را کار کند و چند ساعت کار در روز می تواند مایحتاج زندگی اش را فراهم کند. این چنین است که با گسترش انقلاب صنعتی و نیز شهرنشینی، اوقات فراغت، در زندگی انسانهای بیشتری، مطرح می شود. یکی از مهم ترین مقوله هایی که به هنگام شکل گیری اوقات فراغت بوجود می آید، تولید و مصرف فرهنگ عامه است، که جامعه ی بلوچی از این قائده مستثنی، نیست. با گسترش اوقات فراغت در بلوچستان، ضرورت و نیز امکان بیشتری برای حضور مجدد موسیقی بلوچی در زندگی روزمره، شکل می گیرد.

3. روزمرگی و بن بست های عملی و تئوریک گفتمان بنیادگرایی مذهبی
بنیادگرایان مذهبی اگر چه توانستند جامعه ی بلوچ را که بعد از انقلاب در اثر  به حاشیه رفتن خوانین و سرداران و نیز دیگر نیروهای اجتماعی، دچار نوعی بی سازمانی اجتماعی ((social disorganization شده بود، با نهاد سازی های متعدد، نوعی سازمان دهی اجتماعی مبتنی بر گفتمان مذهبی، را در آن بوجود آورند، اما به مرور زمان، هیولای خاموش زندگی روزمره و ضرورت های برخاسته از آن، ایده آلیسم بنیادگرایی و پیامبرمأبی کنشگرانش را شالوده شکنی نمود. در گفتمان بنیادگرایی، آنچیزی که ارزشمند است نه زندگی این جهانی، بلکه زندگی آن جهانی است و لذا غرق مایحتاج دنیوی شدن و مطالبه ی رفاه روزافزون، اموری ضد ارزشی و به دور از پارسایی تلقی می شوند. اما ضرورت های معاش روزمره و زیاده خواهی های که بشر با اشتهایی سیری ناپذیر به دنبال آنهاست، اکثریت بنیادگرایان مذهبی بلوچ را به قلمروهایی کشاند که در تضاد کامل با آموزه های گفتمانی شان، قرار داشت/دارد. از آنجاییکه این موضوع در تضاد کامل با ایده الیسم گرایی و پیامبرمآبی آنها قرار داشت/دارد، با گذشت زمان، جامعه ی بلوچ را متوجه واقعیت های جدیدی نمود و واقعیت وجودیِ شخصیت هایی که خود را متفاوت از مردم معمولی و دغدغه ها و نقاط ضعفِ بشری، معرفی می نمودند، عیان گشت. این موضوع را می توان به تعبیری دیگر، از قدسیت افتادن گفتمان بنیادگرایی مذهبی بلوچی و روزمره شدن آن، نام نهاد.
معضل دیگر گفتمان بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان، بن بست های عملی و تئوریک آن در فضای جامعه و سیاست ایرانی، است. گفتمان فوق هر چند که در ابتدا توانست، در تقابل با دولت و با شکل دادن جریان خاصی از تربیت مذهبی و اجتماعی، برخی از مطالبات اجتماعی و سیاسی بلوچ ها را در مقاطعی بیان کند و در نتیجه برای جامعه، جذابیت داشته باشد، اما به مرور، بدلیل مذهبی کردن مطالبات سیاسی و اجتماعی بلوچ ها و تعریف آنها در شکاف اختلافات مذهبی و تعصبات عاطفی و ایمانی که همبسته ی طبیعی چنین اختلافاتی، است، امکان های عملی و پرگماتیستی را هم برای سیاست و جامعه ی ملی و هم برای سیاست و جامعه ی محلی، مسدود کرده است و نتوانسته در دو سه دهه ی گذشته، امکان های عملی و نه شعاری را، بوجود آورد. مشکل فوق نه تنها در خصوص مسائل بنیادی مردم بلوچ، مطرح است، بلکه حتی مسائلی را که خود گفتمان بنیادگرایی مذهبی بعنوان مسائل و دغدغه های اساسی بلوچ ها، جا زده است، نتوانسته حل کند. علاوه بر مشکلات عملی، مشکلات تئوریک متعددی برای گفتمان بنیادگرایی مذهبی، در جامعه ی بلوچستان، حادث شده است. مسائل اجتماعی متعددی در جامعه بلوچستان وجود دارند که به دلیل ماهیت خاصی که گفتمان فوق در مقیاس جهانی دارد، امکان ورود به آن را ندارند. به عنوان نمونه، جهانی شدن در موقعیتی پارادوکسیکال در کنار فرصت های جدیدی که برای فرهنگ و هویت بلوچ ها بوجود آورده است، در اثر یکسان سازی فرهنگی که بخشی دیگر از آن است، باعث به خطر افتادن برخی از مولفه های هویتی و فرهنگی بلوچ ها شده است، که گفتمان بنیادگرایی مذهبی نه قادر به درک آنهاست و نه برایشان اهمیتی قائل است تا احیاناً، اقدامی برای حل آنها، انجام دهد. فراتر از این، خود گفتمان فوق، بعنوان بخشی از گفتمان جهانی شدن- مطابق با تلقی که برایان ترنر (1382) از آن دارد- به دنبال محو و حذف خیلی از مولفه های هویتی و فرهنگی بلوچ های ایران همچون لباس های سنتی و زیبای زنان بلوچ، سنت های غنی موسیقایی، قصه ها و حکایت های بلوچی و... است که بخشی از میراث فرهنگ بشری و ایرانی، هستند.

4. اهمیت یافتن زندگی روزمره و افول نسبی ایدئولوژی گرایی در کلیت جامعه ی ایرانی
جامعه ی بلوچستان بخشی از ایران است و نمی توان بدون در نظر گرفتن فضای کلی حاکم بر کلیت جامعه ی ایرانی،  وضعیت آنرا تحلیل نمود. همانطوریکه با رشد حجم طبقه متوسط، رواج مصرف گرایی، تشدید فرایندهای مدرنیته و مدرنیزاسیون، حضور انقلابی زنان در عرصه های عمومی و اجتماعی، رشد تصاعدی تحصیلات دانشگاهی و... ایران امروز، ایران دهه ی شصت و هفتاد نیست، بلوچستان امروز هم، بلوچستان دهه ی شصت و هفتاد نیست و خیلی از عوامل ساختاری که منجر به هژمونیک شدن گفتمان بنیادگرایی مذهبی شدند، از بین رفته اند و تحت تاثیر عوامل فوق، روز به روز، فضای اجتماعی برای گفتمان بنیادگرایی مذهبی سخت تر می شود. جریان کلی حاکم بر جامعه ی ایرانی نه در جهت شکل گیری و رشد ایدئولوژی هایی که به تعبیر لیوتار، چیزی جز فراروایت های کلان نیستند، حرکت نمی کند، بلکه روز به روز از ایدئولوژی گرایی کاسته می شود و مردم به دنبال دست کشیدن از آرمان گرایی های ناکجاآبادی و اتخاذ رویکردهای واقع گرایانه و بهبود زندگی روزمره شان با تمامی سادگی و شاید در نظر بعضی ها، پیش و پا افتادگی اش، هستنتد.

گزارشی از یک دیوانِ موسیقی بلوچی
دو سه ساعتی از شب گذشته است و جمعیت در شبی گرم از شب های تابستانی بلوچستان، در حیاط یک خانه بلوچی نشسته اند و هر چند نفری متناسب با سن و سال و سنخیت های فامیلی و خویشاوندی، مشغول گپ و گفت از هر دری هستند. اما احساس می کنم که ته ذهن اکثریت قریب به اتفاق آنها، چیز خاصی لانه کرده است و آنها را در حالت نوعی انتظار فرهنگی قرار داده است. همه می دانند که جنش عروسی که در آن حضور دارند، یک جشن عروسی متناسب با الگوی بنیادگرایی مذهبی نیست و قرار است که موزیسین و خواننده معروفی که تا بیست سال قبل، کمتر عروسی ای بدون هنرنمایی او، در این منطقه، برگزار می شد، آنها را میهمان صدای ساز و آوازش کند. افرادی که پا به سن گذاشته اند و اوج سنین جوانی شان را بیست سال قبل سپری نموده اند، در حالتی نوستالوژیک به جوان ترهایی که فقط اسمی از موزیسین شنیده اند و تجربه ای از اجراهایش هایش ندارند، می گویند که امشب آدمی به یاد گذشته ها می افتد که تا اذان صبح در دیوان ساز و آواز بلوچی می نشستیم و تا دیوانی دیگر، شاد شاد بودیم و با «صحبت های بلوچی» (رقص سنتی بلوچی که تا قبل از هژمونیک شدن بنیادگرایی مذهبی در مراسم شادی بلوچ ها وجود داشت و تمامی جمعیت، از جمله افراد ریش سفید و متشخص، بصورت افتخاری به حلقه ی رقص می پیوستند و چند دقیقه ای در آن می ماندند) دلی از عزا در می آوردیم و برای چند ساعتی در چرخش های پیاپی تن، رنج ها و مصیبت های زندگی را به فراموشی می سپردیم و شادی را همچون هوای پاک، بدون هیچ هزینه ای، استشمام می نمودیم.
از یکی از خودروهایی که پی در پی وارد حیاط دو سه هزار متری خانه می شوند، موزیسین به همراه دو پسر جوانش، در حالیکه لباس سفید خیره کننده ای بر تن دارد و کلاه بره ای بلوچی بر سر نهاده است، پیاده می شود و به سمت جمعیت منتظر، که به شکل مستطیل، نشسته اند، به راه می افتد. با رسیدن به جمعیت، با بلند کردن دست و ادای احترام نسبت به آنها، در گوشه ای که همه به آن اشراف دارند و برای وی تدارک دیده اند، جلوس می کند و بعد از احوال پرسی عمومی با جمعیت شروع به کوک کردن سازهای گروه می کند. فردی که کنارم نشسته است و به نظر می رسد، شش دهه از عمرش را سپری نموده است، به طرز خاصی به موزیسین خیره می شود و ناخودآگاه می گوید: «خود بهرام سورزهی است؛ نه تنها پیر نشده، بلکه جوان تر هم شده است، یادش به خیر که سوار بر موتور سیکلت برای اجرای برنامه از این آبادی به آن آبادی می رفتیم؛ چه برای عروسی و چه برای درمان بیمارانی که روح شان را اجنه و یا رنج های زندگی، تسخیر کرده بود». بعد از کوک شدن سازها و تنظیم سیستم صوتی، موزیسین مقامی بلوچ پس از عرض سالم به جمعیت حاضر، از بانی دیوان، که امکانی برایش فراهم نموده است- که در منطقه ای که سالهای جوانیش را در آن ساز می زد و می خواند- صدای سازش را این بار با بهره گرفتن از سیستم های صوتی مدرن و قوی به صدا در آورد و با حنجره اش اشعار عاشقانه، حماسی و اجتماعی را فریاد بزند، تشکر می کند: « از اینکه پس از بیست سال دعوت شده ام که در دیوانی عمومی که مزین به حضور رفیقان قدیمی است، اجرای برنامه داشته باشم و به یاد ایام جوانی مجدداً برای شما عزیزان ساز بزنم و اشعاری که بیان کننده ی تاریخ و فرهنگ ما بلوچ ها هستند را برای شما بخوانم، بی نهایت سپاسگزارم و امیدوارم شب خوبی را برای شما تدارک ببینم».
با به صدا در آمدن صدای قیچک، تنبور و دهل، شور موسیقی، خیلی سریع بر فضای مجلس قالب می شود و دوستان قدیمی موزیسین و نیز افرادی که صدای ساز آنها را به شدت مجذوب نموده است، ناخودآگاه از جایشان بلند می شوند و بر گرد موزیسین و دو همراش، حلقه می زنند و با زمزه کردن اشعاری که موزیسین می خواند، گروه کر دیوان را شکل می دهند. موزیسین علی غم سن بالایی که دارد و در دهه ی هفتم عمرش به سر می برد، بدون هیچ گونه استراحتی، پی در پی، اقدام به اجرای قطعه های مختلف موسیقی و آواز، می کنند. بعد از حدود نیم ساعتی، بصورت اتوماتیک وار و بدون هیچ گونه برنامه ریزی و یا تعارف خاصی، برخی به شدت از موسیقی و آواز متاثر می شوند و نیرویی از درون آنها را وادار به برخاستن و شروع به صحبت (رقص سنتی بلوچی) کردن، می کند و لحظه به لحظه حلقه آنها گسترش می یابد. افراد با پیوستن به حلقه ی صحبتیان، خیلی سریع از خود  بیخود می شوند و با جنباندن بدن شان، مطابق با ریتم موسیقی و قواعد حاکم بر صحبت بلوچی که ملکه ذهن شان شده است، به قول فروید روانکاو، برای مدتی تن را از بند آداب و رسوم دست و پا گیر فرهنگ و تمدن مدرن که منجر به سرکوب بیشتر طبیعت آدمی شده اند، رها می کنند و با بستن چشمانشان و رها کردن خود از حضور دیگران، آزادی انسان بدوی را تجربه می کنند؛ انسانی که هنوز، به قول میشل فوکو، تکنولوژی های قدرت، او را رام نساخته بودند و رنجیرهای مختلفی بر دست و پایش، نبسته اند. با به اتمام رسیدن هر آوازی، صحبتیان، به سر جایشان می آیند و با خوردن یک فنجان چای، آبی را که از بدنشان تبخیر شده است، جبران می کنند. این دیوان به همین شکل، تا اذان صبح ادامه پیدا می کند.

منابع:
ترنر، برایان (1383) «فضیلت جهان شمول: در باب دین در عصر جهانی»، ترجمه ی هاله لاجوردی، فصلنامه ارغنون، شماره ی 24.
حسین پور، محمدیوسف(1390) «روایتی از نهضت بیداری دینی در بلوچستان ایران؛ در گفت و گو با جناب شیخ الحدیث علامه سید محمد یوسف حسین پور»، مجله ی ندای اسلام، زاهدان: شماره 45-44: صص 61-55.
کاستلز، مانوئل (1382) عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه ی احمد علیقلیان، افشین خاکباز، حسن چاوشیان، ویراستار علی پایا، تهران: طرح نو، جلد دوم.




姭ԤϐȤ
­祏懼/font>
Îҭ䡣ه∼/font>