تصویر ثابت

تصویر ثابت

شاعر گمنام، سعدی دوران، مولانا عبدالله روانبد
Бɇҥ 牡ǐ


به وبلاگ من خوش آمدید!
بلوچ

شاعر گمنام، سعدی دوران، مولانا عبدالله روانبد

کدی بیت در کپیت دنزان سواری                   دلیری، پرمرائی، سرمچاری

در سال ۱۳۴۵ ه‍.ق هیجدهم شعبان المعظّم، روز دوشنبه، گریه ی طفلی در فضای دهکده ی باهو کلات طنین انداز شد و کلبه پدر و مادر را به نور جمال خویش، منور ساخت. این نور تنها به یک کلبه یا روستا اکتفا نکرد بلکه تمام بلوچستان و حتی بعضی کشورهای دیگر را نیز تحت الشعاع قرار داد. این نوزاد حضرت مولانا محمد عبدالله روانبد فرزند «مولانا محمد یحیی» پیشوای مذهبی باهو کلات بودند.

یکسال پس از تولد مولانا والد گرامی ایشان از باهوکلات به راسک و از آنجا به پیشین نقل مکان کردند. مولوی عبدالله در همان اوان کودکی آثار ذکاوت و هوش از سیمایش آشکار بود. در پنج سالگی شروع به خواندن کرد. ایشان بیشتر کتابهای درسی را از محضر والد بزرگوار فراگرفتند. سپس در سال ۱۳۷۱ ه‍.ق برای پایان تحصیلات و اخذ مدرک به کراچی پاکستان رفتند و در مدرسه ی مظهر العلوم مدرک تحصیلی را دریافت کرد.

مولانا پس از بازگشت از کراچی در «دشت سنت سر» به عنوان پیشوای مذهبی آن محل، سکونت اختیار کرد؛ اما چند ماه بعد هنگامی که والد گرامی ایشان در مکه وفات یافتند، ایشان ناگزیر به پیشین باز گشتند و امامت و پیشوایی آن منطقه را به عهده گرفتند. دراین سالها مولانا کمرهمت بستند و به تبلیغ و ارشاد مردم مشغول شدند. قضاوتش آنچنان عادلانه بود که نه تنها مردم پیشین، بلکه از راههای دور و دراز به محضر شرع و قضاوت ایشان حاضر می شدند. در سال ۱۳۸۸ ه‍.ق مدرسه ی دینی تعلیم القرآن را در پیشین تأسیس کردند. ایشان در سال ۱۳۹۵ به زیارت خانه ی خدا مشرف شدند و در بازگشت قصیده ی معروف «سفر نامه ی حرمین شریفین» را سرودند. مولانا در آخر قصیده اینگونه از خدا دعا خواسته اند :

«یارب مکن تو ای سفرا آخری سفر

 

قسمت بکن زیارتءِ حرمین باربار»

این دعای مولانا به هدف اجابت نشست. چون ایشان ده بار به زیارت خانه ی خدا نایل آمدند. سال ۱۴۰۸ ه‍.ق مطابق با ۱۳۶۷ ه‍.ش، سال مفارقت و اندوهناکترین سال برای ما و تمام قوم بلوچ بود. حضرت مولانا پس از ادای مناسک حج به اتفاق «حاجی شاهی» و «حاجی صاحبداد» ‌روانه ی العین شدند اما در بین راه آن خورشید علم و معرفت، آن جامع معقول و منقول، آن شاعر بی بدلیل بلوچستان براثر واژگون شدن اتومبیل، برای همیشه چشم از جهان فروبست. مولانا تنها شاعری هستند که تمام اشعارشان شاهکارادبیات بلوچی هستند. او در تمام زمینه های شعری استاد بلامنازع است. درحماسه آنچنان بخوبی صحنه آرایی می نماید که خواننده را با خود به تماشای آن صحنه ها می برد.

اشعار عاشقانه ی ایشان نیز شاهکارهای ادبی بلوچستان محسوب می شوند. شعرهای «قلم»، «گل و زیور» و «شعر خواب و خیال» که اشعار عاشقانه، مولانا هستند، مرواریدهایی از دریای عقل و معرفتند که به دست شاعری توانا سفته شده اند.

شعر قومی «مکران» بالاتر از آن است که در تعریف و توصیف ما بگنجد، چرا که این شعر زیبا در بردارنده ی تمام آداب و رسوم، طریقه ی زندگی بلوچها و هزاران نکته ی ظریف دیگر است. همچنین نام صدها گل و گیاه و درخت وحیوان در آن به زیبایی گنجانده شده است؛ از همه زیباتر صحنه آرایی ها، کاربرد صدها آرایه ی معنوی و لفظی، آنرا از شاهکارهای دیوان بلوچستان قرار داده است.

اشعار مذهبی آن بزرگواری زیاد است. هدف ایشان از سرودن این اشعار، آشنایی مردم با مسایل دینی و احوال معاد بود. چون نظم بهتر از نثر در ذهن مردم جای می گیرد، ایشان مسایل دینی، احوال معاد وحوادث تاریخی را به نظم در آورده اند.

مولانا در اشعار تاریخی و حماسی صدراسلام، دو هدف را دنبال می کنند؛ یکی اینکه یا دو خاطره ی مجاهدان و بزرگان صدر اسلام زنده بماند؛ دوم اینکه بلوچها از آن دلیریها و جانفشانیهای نخستین مجاهدان، باخبر شوند و درس بیاموزند.

مولانا دراین کار، موفقیت چشمگیر، بدست آورده اند؛ زیرا هم اکنون همه کمابیش داستان آن بزرگان را از نوای گرم «کمالخان»، «ملاغلام قادر»، «شهداد» و «ملادرمحمد» شنیده اند و حتی بسیاری از مردم آن شعر ها را از برکرده اند. نوای گرم «ملادرمحمد» که شعر «جنگ بدر» را می خواند تا مدتها از رادیو زاهدان پخش می شد.

قصد مولانا از اشعار قومی، حماسی و وطنی، آشنایی بلوچها با فرهنگ، آداب و رسوم گذشتگان و زنده نگهداشتن حس وطن دوستی است. همچنین شکوفایی ادبیات بلوچستان را می توان در واژه های زیبا، ضرب المثلها، نکته‌های ظریف، تلمیحات و اشاره به داستانهای تاریخی جستجو کرد.

حس وطن دوستی در جای جای اشعار مولانا دیده می شود. «شعر مکّران» سرتاسر عشق به وطن است. مولانا آنرا از مازندران بهتر وزیباتر می بیند. آنرا «رشک یمن» و «داغ ختن» ‌می بیند. سنگ وشن آنرا «درعدن» می بیند. «درخت گز و کنار» را «سرو و سمن» می بیند. «زیرک» را «شاخ نسترن» می‌بیند. در مقدمه ی شعر داد شاه نیز حسن وطن دوستی مشاهده می شود.

«جی مکران مامء یلان

 

بباتَی مدام عیش و گلان

هنچو که صد برگین گلان

 

پروا مباتی بلبلان»

عشق به وطن طبق گفته پیامبر اسلام ( ص ) جزوی از ایمان است.

حضرت مولانا در شعرشان به این حدیث اشاره کرده اند :

«محمّد عربی شهریار ملک وجود    چه گفت؟ گفت که حب الوطن ز ایمان است»

مولانا در پند و اندرز، سعدی روزگار است. ایشان در وسط یا آخر بیشتر اشعارشان زبان به پند و اندرز می گشایند.

ایشان برای زنده نگهداشتن زبان و فرهنگ بلوچی، به برپایی جلسات مشاعره و تربیت شاگردان همت گماشتند. ابتدا خود ایشان شعری قرائت می کردند. سپس به اشعار حاضرین گوش فرا می دادند و در آخر، مولانا اشعار آنها را تصحیح می کردند و به آنها نمره می دادند.

چراغ جلسات مشاعره که با دم گرم مولانا روشن شده بود، حتی پس از وفات آن بزرگوار خاموش نماند؛ زیرا جلسات مشاعره همچنان برگزارمی شد هر چند آن فروغ اولیه درآن دیده       نمی شد.

اینک دو نمونه از اشعار فارسی و بلوچی او:

غزل فارسی :

حمد یکتایی که ملک هر دو عالم زان اوست

 

 

 

 

هم سه روح و چارارکان آفریدن شان اوست

پنج حس و شش جهت و زهفت ارض و هشت خلد

 

 

 

 

تا نه اطباق فلک هر چیز برفرمان اوست

ضرب کلک قسمتش تفریق جمع امر کرد

 

 

 

 

داد هر موجود را شانی که آن شایان اوست

داد انسان را به لوح خاک تعلیم قلم

 

 

 

 

«علّم الانسان ما لم یعلم» از احسان اوست

شهسوار لیله المعراج را گویم چه نعت

 

 

 

 

آنکه نه طاق مقرنس عرصه جولان اوست

کی بلا گردد گریبانگیر عالم در جهان

 

 

 

 

زانکه در هر دو جهان دست من و دامان اوست

چیست بهر نذر در گاهش نثار نظم مدح

 

 

 

 

جان و مال و آل عبدالله همه قربان اوست

بروی و بر آل و اصحاب کرامش دمبدم

 

 

 

 

رحمت حق باد تا چرخ است و تا دوران اوست

مقدمه ی ترازوی قلم در علم ریاضی

غزل بلوچی :

ما بلوچِن ما بلوچِن ما بلوچ

 

ما بلوچستانءنوکین ماه و روچ

تاک تاکِن زندءدفترتی بلوچ

 

زیرتفاقءرشتگاهوری بدوچ

پرچیا از کاروان پدمنتگی

 

ظاهرِن پَش کِنزَگء مادن چوروچ

روچ دراتکگ تواگت وابینگی

 

شنگ و شانگنت باروبی فکری چه کوچ

گوهری پیت من زرء لنجابه بد

 

لعلءِلوتَی سکگین کوهان بکوچ

کامیابی کار و کوشستءِ بَرن

 

انب لوئی چون که تو کشتگ کروچ

وقت گوازینی په واب و غفلتا

 

قیمتی جنسا مکن چوستک و سوچ

روم وشامء حسرتا چیّاوَرَی

 

روم وشامی هدکن از چانب و نکوچ

لاغری عذری نَهِن په تازیا

 

لاغَری بهتر بِتَچ بل عذرء پوچ

گون بلوچی غیرتا میانابِبَند

 

میشءِ چم جَهلی مکن پاداچوقوچ

نین ترا زیبیت گوشگ بافخروشان

 

دیمءِ دیوّانا که ما هستٍن بلوچ

ما بلوچین ما بلوچین ما بلوچ

 

ما بلوچستانء نوکین ماه و روچ




姭ԤϐȤ
­祏懼/font>
Îҭ䡣ه∼/font>