تصویر ثابت

تصویر ثابت

موسیقی در بلوچستان
Бɇҥ 牡ǐ


به وبلاگ من خوش آمدید!
بلوچ

موسیقی در بلوچستان

بلوچ تعلق خاطر شدیدی به موسیقی دارد. با موسیقی متولد میشود و به هنگام مرگ نیز از آن جدایی ندارد. زیبا ترین احساس و عمیق ترین دردها و شورانگیزترین داستانهای عشقی و حماسی را، نیمی به زبان گفتاری و نیمی به زبان موسیقی بیان می کند. آنجا که احساس به ژرفای دریا و غمی به عظمت صحرا در قالب جسمش به حرکت می آید. آنجا که زبان گفتاری اش از بیان فرو می ماند، با زبان موسیقی به فغان میآید. آنجا که از تشکر آمیخته با احترام و هیجان در برابر آفریدگاری که فرزند به وی عنایت کرده عاجز می شود به موسیقی روی می آورد. آنجا که غم از دست رفته ای بجانش چنگ می اندازد، سوزناکترین مرثیه را، نه با زبان شعر بلکه با بیان موسیقی می سراید. حاصل آنکه موسیقی می سراید. حاصل آنکه موسیقی مقام خاصی در زندگی بلوچ یافته و با زندگی وی پیوندی عمیق خورده است ولی آنچه امروز در این منطقه می شنویم با موسیقی اصیل بلوچ تفاوت دارد.

البته ساکنان سرحد زمین می کوشند به موسیقی سنتی خود وفادار بمانند همچنانکه در رعایت قوانین گفتار و نوشتار خاص بلوچ هم این تعصب را از دست نداده اند توضیح آنکه موسیقی بلوچ از زمانی نه چندان دور، دگرگونی پذیرفته و بیش از حد، تحت تأثیر موسیقی هند قرار گرفته است. البته در اصل، موسیقی بلوچ از موسیقی هند زیاد بیگانه نیست و مشترکات فرهنگی این دو سرزمین در زمینه ی ادبیات و فلسفه و عرفان و غیهر میتواند تا حدی این تأثیر پذیری را توجیه کند اما واقعیت آنست که موسیقی بلوچ در این تقلید کورانه راه افراط می پیماید.

نفوذ فرهنگ هندی نه تنها زمینه ی موسیقی بلکه در سبک آرایش و نوع پوشاک و بسیاری احوالات دیگر بموازات تأثیراتی که متقابلا” بلوج در هند برجای گذاشته، مشهود است. در ریشه یابی این تأثیر گذاری و تأثیر پذیری به عللی دست می یابیم که پای در مسائل تایخی و جغرافیایی دارد:

شهر باستانی ‹‹ تیس›› (Tis) که در ده کیلومتری شمال چاه بهار، در ساحل دریا واقع شده و هم اکنون به قصبه ای کوچک مبدل شده است، قرنها پیش مرکز تجارت و داد و ستد بوده و با سند و هند و کشورهای عربی جنوب غربی ایران رابطه اقتصادی داشته که دامنه ی آن به مصر نیز می رسیده است. این روابط که بیشتر بر مبنای مبادله ی پنبه و نیشکر منطقه و غلات سیستان با کالاهای هندی مثل عقیق و پارچه و مخمل و ادویه استوار بوده است ضرورتا” آمد و شد هندیان را به این ناحیه موجب می شده است. رقابت انگلیسی ها با پرتقالیها که در بندر تیس نفوذ یافته بودند، انگلیسی ها و بالطبع هندی ها را که زیر سلطه ی آنها بسر می بردند متوجه چاه بهار کرد و این خود موجبی دیگر برای نفوذ هندیان در این ناحیه شد. کار این نفوذ تا بدانجا کشید که امور تجاری چاه بهار و فعالیت های عمده ی بازار آن یکسره توسط هندیان انجام می شد. این وضع تا زمان رضا شاه کبیر ادامه یافت. در این زمان هندیها مخیر شدند باینکه یا تبعیت ایران را بپذیرند یا به وطنشان بارگردند. بسیاری از آنان ایران را ترک کردند ولی با رفتن این عده، روابط هندی و بلوچ قطع نشد. نیاز ماهیگیران بلوج به قایقهای ماهیگیری که در گویش بلوچ ‹‹ اوری›› (Ury) نامیده می شود و همچنین به نخ تور و چوب میان تهی وسبکی که برای بادبان و پارو بکار می رود (پلمن – Pelmen) هنوز هم ارتباط اینان را با هندیان حفظ کرده است. بسیاری از لوازم معیشت و موسیقی و پوشاک و آرایش و نظافت و نظایر اینها، از هند و پاکستان به بلوچستان می رسد.

همه ساله تعدادی از هندیها برای دیدار خویشان به این منطقه می آیند و عده ای از بلوچها هم به همین منظور به هند می روند. قمست عمده ای از این نقل و انتقالات بوسیله سیاهپوستانی انجام می شود که توسط انگلیسی ها ابتدا به هند رفته اند و سپس به بلوچستان روی آورده، به مشاغل کوچک و کم اهمیت اشتغال یافته اند. وقتی به سر نفوذ فرهنگ هند در این منطقه بیش از پیش پی میبریم که به موقعیت جغرافیائی و عزلت منطقه ای آن توجه کنیم. اگر از دوره های کوتاهی که این حوالث مرکز فرهنگی بوده بگذریم، به طور کلی باید گفت فقدان راههای ارتباطی و عدم وجود وسایل ارتباط جمعی بین این منطقه و داخله ی ایران موجب شده است این منطقه بیش از آنچه که زیر نفوذ تمدن و فرهنگ ایران داخلی قرار گیرد با جلوه های مادی و معنوی فرهنگ هند از جلمه موسیقی هندی مواجه باشد.

حفظ برخی سنن قومی که با موسیقی توأم است مثل مراسم ختنه سوران، عروسی، رقص گواتی و غیره، موجب شده است نمونه هائی از موسیقی اصیل این منطقه برجای بماند. بعلاوه در گوشه و کنار بلوچستان معدودی از نوازندگان دوره گرد را می توان یافت که به موسیقی سنتی خود وفادار مانده اند. نوازندگان دوره گرد که این حرفه را از نیاکان خود، نسل بعد از نسل به ارث می برند، در ابتدا لانگو (Lângo) نامیده می شدند و سپس لقب لوری (Luri) گرفتند و هم اکنون نیز به همین نام شناخته می شوند مگرتنبورگ نوازان که به پهلوان (Pahlowân) شهرت دارند.

با وجود آنکه مردان بلوچ سخت متعصب اند معهذا نوازندگان را جزو محارم به شمار می آورند و به آنان  اجازه میدهند در مجالس خصوصی که زنان نیز در آن شرکت دارند آمد و شد داشته باشند. دستمزد نوازندگان در مجالس طرب و مراسم و اعیاد، با توافق طرفین تعیین می شود اما علاوه بر دستمزد مبلغی هم به عنوان ‹‹ داد›› می پردازند که همان انعام یا صله است و مقدارش به شخصیت اجتماعی و تعینات فردی داد دهنده بستگی دارد. همه ساله به هنگام جمع آوری محصول، لوری ها در روستا به گردش می افتند و از هر کس به فراخور حالش کمک نقدی یا جنسی دریافت می دارند. هر شش ماه یکبار هم به خانه بزرگان وخوانین مراجعه می کنند تا برای گذران زندگی مایه ی معاش گردآورند. رویهمرفته نوازندگان از موقعیت اجتماعی ممتازی برخوردار نیستند و در چشم بزرگان حقی می نمایند، فقط نلوگت (Nelu-gott) از این امر مستثنی است. اگر می بینیم نوازندگان به مجالس خصوصی راه می یابند وجزو محارم قلمداد می شوند این نه امتیازی است بلکه تازه از این حیث در ردیف غلامان و خواجگان قرار می گیرند چرا که اینان نیز اجازه دارند در مجالس خصوصی و حتی میان زنان رفت و آمد داشته باشند. زنان بلوچ در نوازندگی سهمی ندارند، فقط آواز وترانه می خوانند. خواندنشان هم اغلب بطور دستجمعی است.

ابزار موسیقی:

آلات و ادواتی که بلوچ روح نا آرام و احساس پر مایه اش را با آن به نوا در می آورد، یا از اصالت منطقه أی برخورد دارند مثل قیچک (Geycak) تنبورگ (Tanburag) نی و یا نظیر بانچو (Bânco) همپای موسیقی هندی از آن دیار آمده اند. بطور کلی ابزار متداول موسیقی در حال حاضر عبارتند از:

۱-   قیچک: نام دیگرش سرود (Sorud) یا سروز است. قیچک نواز را قچکی یا سرودی یا سروزی می گویند. ساختمان این ساز کمانچه را به خاطر  می آورد با این تفاوت که کاسه ای به بزرگی کاسه ی تار و دسته ای کوتاه دارد. به هنگام نواختن، کاسه قیچک به طور عمودی روی زمین یا روی زانو قرار میگیرد و آرشه یا کمانگ (Kamânag) به طور افقی با سیم تماس می یابد (تصویر شماره –۳) نوازندگان دروه گرد آنرا  با تسمه ای چزمی به گردن می آویزند و ضمن حرکت می نوازند. قیچک را معمولا” در خود بلوچستان می سازند ولی قیچک های خوش نوا را از هندوستان می آورند. این ساز طنین خوش آیندی دارد و در غالب آهنگها یکه تاز میدان است. تنها بوسیله ی قیچک است که نوازنده ی بلوچی میتواند غم و اندوه درون را به همان سوزناکی که هست حکایت کند، چرا که غیر از این ساز با هیچکدام از ابزارهای دیگر نمی توان نواهای حزن آور وکشیده را آنچنان نواخت که هر شنونده ی اهل دلی بلادرنگ منقلب شود. غالب نوازندگان دوره گرد، قیچک را به عنوان مناسبترین ساز برای اجرای آهنگ های مختلف شاد و غم انگیز، از میان سازهای دیگر انتخاب کرده اند. از این نظر یعنی از نظر ‹‹کارکرد›› و قدرت اجرای آهنگهای مختلف، می توان قیچک را با ویلن مقایسه کرد.

۲-   تنبورگ: نام دیگرش ‹‹ سه تار›› است و شباهت زیادی هم به ‹‹ سه تار›› دارد. در گذشته تنبورگ نواز را پهلوان می نامیدند ولی امروز بیشتر به تنبورگی یا جنگی (Jangi) مشهور است. تنبورگ سه سیم بیشتر ندارد و روی دسته آن برخلاف سه تار، پرده ها مشخص نیست. با چنین ساختمانی که تنبورگ دارد فقط برای آکورد گرفتن و همراهی کردن با سازهای دیگر مناسب است. تنبورگ را مثل سه تار به نحوی می گیرند که کاسه ی آن در بغل قرار گیرد و روی ران تکیه کند. با انگشت نشانه ی دست راست زخمه می زنند و دست چپ روی دسته کار می کند.

۳-   رباب: بلوچها در اینکه رباب را هم از نظر اصالت منطقه ای در ردیف قیچک و تنبورگ بگذارند تردید دارند. همانطور که در تصویر شماره –۴ پیداست، این ساز از نظر شباهت زیادی به سی تار هندی دارد. طریقه ی گرفتن و نواختن آن مثل تنبورگ است با این تفاوت که تنبورگ را با انگشت سبابه زخمه می زنند و این یکی را با مضراب فلزی. روی دسته ی رباب دو پرده بسته اند و بعلت کثرت تعداد سیمها با همین دو پرده می توان نتهای متعددی را نواخت. برخلاف تنبورگ که همه ی کاسه از چوبست، روی کاسه ی رباب را پوست بز می پوشانند. خرک (Xarak) که منتقل کننده ی ارتعاشات صوتی سیم ها به داخل کاسه است، روی این پوست قرار گرفته و صدای ساز را طنین دلنشینی می دهد.

۴-   بانچو: یکی دیگر از ابزار موسیقی در این منطقه است که صدای شلوغ و رسایی دارد. نواختن بانچو در جلگه سند رواج فراوان دارد و به عقیده نوازندگان بلوچی از آن دیار آمده است. هنگام نواختن، یک سر آنرا روی زانو و سر دیگرش را روی زمین می گذارند. با دست چپ پرده می گیرند (تصویر شماره –۵) هر پرده به وسیله ی تکمه ی فلزی گرتفه می شود و با کم و زیاد کردن فشار انگشتان روی این تکمه ها، هرنت طنین دلکشی می یابد.

۵-   نی: از دیگر ابزاری است که صدایی حزن آور دارد و از چوب نی ساخته می شود. نوازنده ی آنرا نلی (Nely) می گویند.

۶-   دروکل (Drokkol): دروکل را دهل نیز می گویند. این وسیله همیشه ارکستر را همراهی می کند و از این جهت ضرب را به خاطر می آورد ولی فرق آن با ضرب اینست که ضرب را از یک سو می نوازند و دروکل را از دو طرف و ضمنا” ضربه هایی که به ضرب می زنند ظریفتر از آنست که بر پوست ضخیم دروکل می کوبند.

دروکل نواز را دورکلی می گویند. دروکلی ندرتا” تنها می نوازد مگر در مراسم خاصی مثل رقص شیک (Siyek) و رقص دمال (Damâl).

7-  کوزه: از سازهای قدیمی این خطه است که هم اکنون رو به فراموشی می رود و بندرت مورد استفاده قرار می گیرد. جنس آن از سفال است. شکلی خمره مانند دارد که از پوست بز پوشیده شده است.

خطوط اساسی موسیقی بلوچ و کاربردهای مختلف آن:

موسیقی بلوچ در طول حیات خود چند خط اساسی را برحست کیفیت بیان و نحوه ی اجرا دنبال کرده است که از آن میان یکی ‹‹ صوت›› (Sowt) است ‹‹ صوت›› عبارتست از آهنگهای شادی آور و نشاط انگیزی که با ترانه و آواز همراه می باشد. ترانه های ‹‹ صوت›› پیرامون مفاهیم عاشقانه و زیبائی های طبیعت درو می زند و حکایت از شور و نشاط و عشق و جوانی دارد. معمولا” مرد ترانه می خواند و گروهی از زنان هم بندهای آخر را تکرار می کنند. ‹‹ صوت›› با همراهی چند ساز که قیچک به طور مسلم جزو آنهاست اجرا می شود. آهنگ ‹‹ صوت›› زیاد متنوع نیست، یک فرم است که مرتبا” تکرار می شود و یکنواختی آشکاری از آن احساس می گردد. اما ترانه ی ‹‹صوت›› برعکس آهنگ آن، متنوع است و مفاهیم آن پر معنا و بیانگر شور و حالی است که سروده طبع لطیف و شاعرانه ی بلوچ و انعکاس تخیلات زیبای وی می باشد. بنابر این میتوان گفت در صوت، ترانه بیش از آهنگ اهمیت دارد و در بیان نیازهای روحی و کشش های عاشقانه نقش مؤثرتری از آن دارد.

بلوچ، غمگین ترین احساسش اعم از غم هجران و درد غربت وشکوه از معشوق و شکایت از روزگار را در قالب نغمه های سوزناکی می نوازد که ‹‹ زهیروگ›› (Zahirug) نامیده می شود. ‹‹ زهیروگ›› را به فارسی ‹‹ یاد عمیق›› ترجمه می کنند و تنها با قیچک نواخته می شود. ‹‹ زهیروگ›› نغمه های کشیده و بدون ضربی است که مثل یک بیت غمبار، با اندکی اختلاف، مرتبا” تکرار می گردد. وقتی ‹‹ زهیروگ››  را می شنویم احساس می کنیم در ساحل دریائی از اندوه نشسته ایم و تکرارهای غم انگیز نالههای قیچک همچون امواج دریا یکی پس از دیگری ابتدا به خروش می آید وسپس در ساحل به آرامش می نشیند. ساز فریادی می کشد و نغمه های آن تا سرحد امکان اوج می گیرد و سپس از اوج به حضیض می آید و به خاموشی می گراید. پس از سکوت کوتاهی مجددا” فریاد سر می دهد و همان فراز و نشیب عینا” تکرار می شود. ‹‹ زهیروگ›› ساز بدون آواز است ولی گاه با آواز همراه می گردد. در سرحد زمین، آهنگهای مشابه ‹‹ زهیروگ›› را ‹‹ لیکو›› (Liku) می گویند. ‹‹ لیکو›› همان ‹‹ زهیروگ›› است با ملایمت و کشش بیشتر.

بلوچها، موسیقی مخصوص مجالس رسمی و اعیاد و جشنها را اصطلاحا” ‹‹ شعر›› می نامند. در این نوع موسیقی، مضامین ترانه ها یا پیرامون داستانهای شورانگیز عشقی دور می زند مثل داستان ‹‹ شهداد و مهناز›› ، ‹‹ لالا گراناز›› (Lâlâ – gânâz) ، کیاو سادو (Kiyâvo – sâdu) و یا درباره داستانهای حماسی است مثل چاکر و بهرام، بالاچ و نقیبو (Bâlâc – o – Naqibu). بعضی از این ترانه ها نیز حاوی وصف طبیعت است. هنگام اجرای ‹‹ شعر›› لوری سعی دارد اشعار گیرا و جالب توجهی بخواند تا مجلسیان را هر چه بیشتر به وجد آورد و ‹‹ داد›› بستاند.

در اجرای ‹‹شعر›› سه حالت مختلف معمول است که یکی از آن سه حالت ‹‹ دبگال›› (Dabgâl) نامیده می شود. در این حالت خواننده که معمولا” تنبورگ هم می نوازد سازش را در بغل میگیرد و با زبان محاوره به بیان داستان می پردازد. ‹‹ لوری›› حین ‹‹ دبگال›› دیگر تنبورگ نمی زند لکن سایر همکارنش که قیچی حتما” جزو آنهاست، آرام آرام می نوازند. حالت دیگر به ترانه نزدیک است و آهنگ کلام ریتمیک می شود. خواننده، تنبورگ را به صدا می آورد و همه در هم می ریزند و شور و حالی ایجاد می شود. این مرحله را ‹‹ الحان›› (Alhân) گویند. حالت دیگری که در اجرای ‹‹ شعر›› پیش می آید، جائی است که لوری، یا اجرا کننده به مضمون غمگینی می رسد و به آوازی اندوهگین، شرح ماجرا را دنبال می کند. این حالت را زهیریگ (Zahirig) نامند.

تلقین موسیقی با مراسم و سنن قویم تا بدان پایه است که با حذف آن، گوئی موجود زنده ای را از روح فعاله اش که زندگی و بقای آنرا متضمن است خالی کرده ایم. پایگاه خاص موسیقی در آداب و رسوم این منطقه از پایداری به سنت مبدل شده و مقامهای خاصش در هر مرحله، نام ویژه ای یافته است. آهنگها و ترانه های شش شب اول مراسم عروسی را نازینک (Nâzink) می نامند. که از نازنیک (Nâzink) به معنای ستایش کردن مشتق شده است. ترانه هایی که در خانه ی داماد خوانده می شود و قد و قامت و شجاعت و مردانگی و بخشندگی و دانش و بزرگی داماد را می ستادی و در خانه ی عروس، زیبایی و فر و شکوه و نجابت و شایستگی دختر را که در تمام این مدت در جل (Jol) نشسته است. روز هفتم داماد را با پایکوبی به حمام می برند. آهنگهایی که در راه نواخته می شود ‹‹لارو›› (Lâru) نام دارد. ‹‹ هال›› (Hâlo) نام ترانه هائی است که به هنگام استحمام داماد، به طور دستجمعی می خوانند. پس از پایان کار، عزم بازگشت که کردند، دیگر بار ‹‹ لارو›› آغاز می شود. به خانه که رسیدند ‹‹ لارو›› به ‹‹ نازینک›› مبدل می گردد. مراسم تولد نوزاد هم با موسیقی توأم است. این مراسم را که شش شب به طول می انجامد، ‹‹ شپ تاگی›› (Sap – Tâgi) می گویند، مرکب از شب و تاگی به معنای طاقت آوردن. در تمام این مدت با خوراکی وعطر و روغن سر پذیرائی میکنند و با نوای موسیقی پیام شادمانی و رضایت سر می دهند چرا که تولد نوزاد در هر دودمان، نشانه ی دوام و بقای هستی آن خانمان است. این آهنگها وترانه ها را به طور کلی ‹‹لاروششگانی›› (Lâru – sesegâni) می نامند مگر ترانه های شب آغاز را که ‹‹ سفت ›› (sefat) نام دارد و در شکر گزاری به درگاه خداوند است و اظهار امتنان از عنایت وی.

در مراسم عزاداری هم موسیقی مقام خاصی دارد. نوای حزن آوری با قیچک می نوازند که ‹‹ موتک›› (Mutk) نامیده می شود و از روی تعمد، قیچک قیچک تنها سازی است که با نوای محزونش توانائی بیان اندوه و درد بلوچ را داراست. علاوه بر موتک آهنگهای خاصی برای برگزاری مراسم عزاداری وسوگواری های مذهبی دارند که وزبت (Wazbat) نامیده می شود.

پایگاه اعتقادی موسیقی و رقص گواتی:

موسیقی در این خطه، بخصوص در منطقة ساحلی، گاه با اعتقادات مذهبی، افسانه ها، اساطیر، خرافات و جادو و جنبل می آمیزد و جنبة درمانی – اعتقادی مییابد. ساکنان این منطقه (مثل بسیاری از ساکنان سواحل جنوبی ایران) به وجود الواح مرموزی معتقدند که در جسم افراد حلول کرده، بیماریهای گونه گون جسمی و روحی را موجب می شوند. این ارواح مرموز را ‹‹ باد›› می نامند که برچند گونه اند. مهمترین آنها عبارتنداز ‹‹ گوات›› (Gowât)، ‹‹زار›› ‹‹ شیک››، ‹‹ پری››، و هر کدام به چند دسته تقسیم می شود. بیرون راندن این ‹‹ بار›› ها یا ارواح مرموز، از تن بیمار متضمن برگزاری مراسمی است که اغلب با موسیقی و دعا و رقص و جادو همراه است. هر یک از انواع چهار گانةفوق علائم ظاهری خاصی دارد و برای معالجه اش می باید به افرادی که در آن قسمت تخصص دارند مراجعه شود. مثال” برای معالجة بادی که از نوع زار است به ‹‹ بابازار›› یا ‹‹ مامازار›› مراجعه می کنند و برای درمان باد گوات، به ‹‹ خلیفة گواتی››. آنچه در بلوچستان، بخصوص در سواح دریای عمان بیش از سایر بادها رواج دارد گوات است. گوات خود تقسیمات مختلفی دارد که هر کدام را فقط با اجرا رقص و آهنگ خاصی می توان از تن بیمار خارج کرد. اجرای این آهنگ که مستلزم شناختن جنی گوات است با خلیفه می باشد. خلیفه همراه عدة زیادی که بعضی با ساز و بقیه با دست زدن و خواندن و رقصیدن با وی همکاری می کنند، در خانة بیمار جمع می شوند و چند شب متوالی به رقص مخصوص گواتی می پردازند. خلیفه با تنبورگی که در بغل دارد، ریتم آهنگها را تعیین می کند، سپس قیچکی و ربابی و دیگر همکارانش، آهنگ را دنبال می کنند. خود خلیفه فقط آکورد می گیرد و می خواند. آهنگهایی که در رقص گواتی نواخته می شود به اصطلاح بلوچها ‹‹ مگام›› های بسیار متنوعی دارد که تعدادش مناسب است با تعداد بادهای گوات. ریتم این مگام ها (که همان مقام است) از نت های بسیار کشیده و غمگین تا ریتم های تند و هیجان انگیز، تفاوت می کند، بعضی با شعر همراهند و بعضی ساده اند.

اشعار غالبا” مذهبی است و در مدح خدا و رسول و پیرها و شیخ و مرادهایشان است. در میان این اشعار کلمات عربی و بلوچی و گاه کلماتی بی معنی به گوش میرسد. هر آهنگ به نام مخصوصی شناخته می شود مثل یا گلندر، یا هو، یا الاهو، سیمرغ، مسته، گلند. بعضی آهنگهای بدون شعر، فقط با اصواتی معرف ریتم آن می باشد نامگذاری می گردد. در حالیکه خلیفه با اجرای مقامهای مختلف و مشاهدة عکس العمل بیمار می کوشد آهنگ مناسب را برای بیرون راندن روح مرموز بیابد، خود و اطرافیانش نیز منقلب می شوند و با شور و جذبه ای وصف ناشدنی می کوبند و میز نند و می رقصند و به اصطلاح خودشان ‹‹ پر ›› می شوند. اگر لازم باشد، این عمل هفت شب ادامه می یابد تا بالاخره با اجرای یکی از مقامها بیمار نیز به حرکت آند و به رقص بپردازد. عکس العمل بیمار نشانة آنست که اجرای آن مقام با آن آهنگ بخصوص توانسته است باد را به حرکت آورد و از جای خود تکان دهد. لذا همان آهنگ دنبال می شود و خلیفه با عباراتی آمیخته از کلمات عربی، بلوچی، فاریسی و گاه بی معنی، باد را به زمین و زمان و خدا و رسول و آباء و اجدادش قسم می دهد که دست از سر بیمار بردارد و دیگر آزارش نکند. این عمل آنقدر ادامه می یابد که یا بیمار بهبود یابد یا از معالجة آن نومید شوند. از رقص های دیگر مثل زار، شیک و پری به زحمت می توان اطلاعات دقیقی در این منطقه به دست آورد ولی از آنچه دستگیر شده چنین بر می آند که رقص زار وشیک و پری به رقص گواتی شبیه است با این تفاوت که نوع باد و ضرورتا” نوع آهنگ ها و شعر تغییر مییابد و از آلات موسیقی تنها دروکل نواخته میشود.

امروزه براثر ازتقاء سطح دانش عمومی در این منطقه باد و مسائل مربوط به آن روبه فراموشی است.

حاصل آنکه موسیقی بلوچ، پهنای گسترده ایست گاه با ژرفای قابل تعمق. تقسیمات فراوانی دارد و نامهای و واژه های خاصی پدید آورده که همه حاکی از اهمیت آن تواندبود. چه در مراسم شادی و چه در عزاداری، موسیقی تلفیق زیباست از خمیر مایه های احساسی با رسوم و سنن و اعتقادات قومی. گاه با حماسه ها و داستانهای عشقی شور انگیز می نشیند و گاه با مذهب می آمیزد و اعتقادات ماوراء طبیعی و همیات آنا را همسازی می شود. بهر طریق موسیقی بلوچی نه تنها از غنا  وسعت خاصی بهره مند است بلکه آنچنان در زندگی مردم آمیخته و با روح و احساسشان عجین شده که نمی تواند از نگاه پژوهشگری که به مطالعة احوال این مردم می پردازد مخفی بماندم وبه عبارت دیگر از مطالعة آن می توان به رموز و دقائقی از فرهنگ پر مایة این مردم دست یافت.

/محمدعلی احمدیان/

‹‹پاورقی ها››

۱-    در متون تاریخی و جغرافیائی اسلامی، از طوایف بلوچ فراوان نام برده شده است. آنچه از مطالعه ی این گزارشها نتیجه مشود آنکه اینان در سواحل جنوبی دریای خزر سکونت داشته اند و مقارن قرن چهارم هجری به بلوچستان فعلی کوچ کرده یا کوچ داده شده اند.

۲-    سرحد زمین به منطقه ای میگویند که تقریبا” میان زاهدان و میرجاوه و خاش محصور است.

۳-    در این منطقه هنوز سعی دارند به عوض ‹‹ قربان›› بگویند ‹‹ گربان›› و به جای ‹‹ سفید›› واژه ی ‹‹ اسپید›› را بکار ببرند و به هر حال قوانین اینچنینی را که از ویژگیهای فرهنگشان بشمار می رود مراعات کنند.

۴-    هم اکنون نیز هندیان و بخصوص سیکهای هندی، سهم عمده ای در تجارت زاهدان و چاه بهار و بسیاری دیگر از شهرهای سواحل جنوبی ایران بر عهده دارند.

۵-    مثل حکومت سکاها در سیستان (قرن دوم ق . م)

۶-    گت (Gott) در گویش بلوچ به معنای گلو است و ‹‹ نلوگت›› صدای کلفت و خشنی است که از حنجره خارج می کنند و ضمن آن آواز هم می خوانند.

۷-    در هند هم سه تار وجود دارد. بعلاوه سازهای دیگری هم دارند که درست مشابه سه تار است اما به عوض سه سیم، دو سیم یا یک سیم دارد و دو تار یا یک تار (Yag- Târ) نامیده می شود.

۸-    رقص شیک حرکات موزونی است که با دعا و ذکر همراه است. این رقص بر دو نوع است، رفایی (Rafâii) و قادری (Gâderi). رفایی اشعار مذهبی است که با رقص و دورکل همراهی می شود، قادری هم رقص و اشعار مذهبی است بدون دروکل.

۹-    رقص دمال رقصی است مذهبی که ضمن آن به وجد می آیند و کارهای محیر العقول انجام می دهند. به عنوان مثال کارد میزنند و آتش می خورند.

۱۰- دب (Dab) به معنای دهان و گال (Gâl) به معنای گفتار و رویهرفته دبگال همان دکلمه است.

۱۱- جل همان حجله است که در خانه ی عروس برپا می شود و در تمام مدت هفت روز، عروس در آن می ماند و جز برای انجام کارهای ضروری خارج نمی شود. در این مدت هیچ مردی – حتی داماد – حق ندارد با عروس صحبت کند.

۱۲- تحقیق مزبور که در زمستان ۱۳۵۳ در منطقه ی بلوچستان صورت گرفته، تا حد زیادی مرهون راهنمائی آقای محمد سربازی است. بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم.

http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/182/html/182_57.HTM




姭ԤϐȤ
­祏懼/font>
Îҭ䡣ه∼/font>