تصویر ثابت

تصویر ثابت

باستان شناسی بلوچستان (قسمت پایانی)
Бɇҥ 牡ǐ


به وبلاگ من خوش آمدید!
بلوچ

 

باستان شناسی بلوچستان (قسمت پایانی)

http://www.mybalochistan.com/wp-content/uploads/myba-82.jpg

در پاکستان شواهد قدیمى روستایى از “قلعه گل محمد” و “ژوب” و “دره لورالایى” در بلوچستان به مواد بزرگترى در “مهرگر” تبدیل شده‏اند و یک نقش و نگارِ رشدِ مداوم را مجسم مى‏سازند تا اینکه ما وارد مرحله “تمدن سند” پیشرفته مى‏شویم که شهرهاى “موهنجودارو” و “هاراپا” نماینده آن مى‏باشند.
مدارک باستان شناختى بدست آمده از این سرزمین بویژه از ناحیه بلوچستان ایران و نواحى خشک و خالى از سکنه دشتهاى ‏”کویر و لوت” بر بهتر بودن شرایط زیست این ناحیه درگذشته دلالت دارد.[۴]

اکنون دانسته شده است که در خلال دوره پیش از تاریخ، استقرارهاى بزرگى براى مدت زمانى طولانى، در همان مناطقى که مراکز عمده شهرى سده‏ها میانه شدند، وجود داشته است.[۵]

کته بسیار مهمى که از کاوشهاى انجام شده در این منطقه پیرامون هزاره چهارم تا سوم پیش از میلاد فهمیده مى‏شود، درک نخستین نمونه‏هاى یکجا نشینى یا استقرار در “دره‏هاى بلوچستان” است که خود یکى از عوامل مهم ارتباط نواحى جنوبى سند با غرب و شمال سرزمین بلوچستان یعنى بخش بزرگى از فلات ایران – افغانستان و جنوب ایران – است. این نمونه‏هاى استقرار تنها با تغییر اندکى در سبک سفال براى بیش از ۲هزارسال در سراسر دره‏هاى بلوچستان دوام یافتند. این تغییر اندک فقط براى توسعه سبکهاى کاملاً شخصى در نقش سفالینه‏ها بوده است که از دید باستان‏ شناسى تنها براى بقایاى منطقه ثبت شده ارزش دارند.[۷]

مقدمه

به قلم پروفسور دکتر احمد دانى[۲]
درست از عصر مفرغ، که انسان سازمان اجتماعى بهترى را تشکیل داد؛ باستان ‏شناسى مدارک مثبتى براى همکارى اقتصادى و فنى در جهت وضع زندگى بهتر و تأمین آسایش بیشتر، ارائه مى‏دهد. در پاکستان شواهد قدیمى روستایى از “قلعه گل محمد” و “ژوب” و “دره لورالایى” در بلوچستان به مواد بزرگترى در “مهرگر” تبدیل شده‏اند و یک نقش و نگارِ رشدِ مداوم را مجسم مى‏سازند تا اینکه ما وارد مرحله “تمدن سند” پیشرفته مى‏شویم که شهرهاى “موهنجودارو” و “هاراپا” نماینده آن مى‏باشند. چنین نقش و نگار شهرى نمى‏توانست بدون تماس عمیقى با فرهنگهاى “عصر مفرغ ایران”، که مدارک آن از حفاریهاى “بمپور” و “تپه یحیى” و “تپه سیلک” و “تپه حصار” به دست آمده‏اند، گسترش پیدا کند. مردم فلات ایران و امتداد آن در بلوچستان و حتّى در سند روابط تجارى با یکدیگر استوار کرده بودند. آثار قدیمى‏ترى از “قلعه گل‏محمد” در همسایگى “کویته” و “سوتکاجن دور”از مرز ایران و بلوچستان به شکل زنجیره فرهنگى نو، امتداد یافته و در “مهرگر” و “نوشهره”، که درست روى دهانه “گردنه بولان” واقع است، تا حدّ کافى به اثبات مى‏رسند. در ایران عملیات حفارى در “تل‌ملیان”، داده‏هاى تازه‏اى را براى ارزیابى مجدد ارتباط فرهنگى مشترک فراهم مى‏سازند. همین پیوند است که در آثارى که از “مندیگک” در “افغانستان جنوبى” به دست آمده برجسته مى‏نماید.

پس از ورود “آریاییها” در هزاره دوم پیش از میلاد، روابط فرهنگى مختلفى بوجود آمد. این روابط توسط مدارکى از کاوشهاى “پیراک” در نزدیکى “مهرگر” به دست آمده و آنچه بنام فرهنگ “گورگندارا” در “سوات” و “دیر” و “پیشاور” نامیده مى‏شود، به اثبات رسیده است.

اکنون “آسیاى میانه”، که نماینده “فرهنگ آندرونف” است، و ایران شمالى و افغانستان شمالى و پاکستان روند مشترکى را نشان مى‏دهند که در آن ممکن است الگوى فرهنگى چادرنشینى – استقرار، که در آن”اسب”و”شتر”بصورت عوامل عمده درآمدند و تکنولوژى “مفرغ” جاى خود را به”آهن” داد، دیده‌شود.

فرمانروایى هخامنشى ایران نقش پلى بین خاور و باختر را بازى کرد و از سوى دیگر “تاکسیلا” با “تخت جمشید” از راه زمینى متصل گردید و به سوى غرب تا آسیاى غربى و یونان گسترش یافت. اهمیت این تغییر فرهنگى بطور کلى درک نشده است. این تنها تغییر مذهبى در برداشت هند و آریاییها نبود بلکه یک تحول اساسى در زمینه فعالیت اقتصادى بوده که موجب تنظیم اجتماعى و پیشرفت علمى شد و در نتیجه آن، “اولین دانشگاه” در “تاکسیلا” تأسیس گردید.

 

مقدمه‏اى بر پیوستگیهاى فرهنگى ایران و پاکستان ( از دیدگاه ‏باستان‏شناسى[۳] )

 

پاکستان در لبه جنوب‌ شرقى مرزهاى امروز ایران قرار دارد و به ۲ ناحیه مشخص جغرافیایى تقسیم‌ می ‏شود:
۱-     ناحیه کوهستانى بلوچستان در غرب و شمال غربى که یک سوم سرزمین پاکستان را در برمى‏گیرد؛

۲-     دشت پنهاور سیستم رود سند در شرق

بنابر این مى‏توان در یافت که بلوچستان از نظر جغرافیایى گسترة خاورى فلات بزرگ ایران است. لبه شرقى مرزهاى ایران و پاکستان را رشته “کوه سلیمان” پوشانده و دره‏هاى معروف “ژوب” (Zhob) و “لورالایى” (Loralai) در غرب این رشته کوه قرار دارند که به “دره کویته” در وسط ناحیه بلوچستان متصل مى‏شوند. در این ناحیه نمونه‏هاى استقرار انسان، در بلوچستان کهن و کنونى، بسیار شبیه زندگى مردم استان سیستان و بلوچستان و ناحیه فلات مرکزى ایران است. جا دارد یاد آورى شود که در داخل ایران، در “جنوب شهرستان زابل” منطقه باستانى “شهر سوخته” قرار دارد که از مراکز مهم فرهنگى ایران در هزاره‏هاى پیش از تاریخ به شمار مى‏رود.

رشته کوه مکران مرکزى از بلوچستان جنوبى موازى با کناره‏جنوبى ایران و پاکستان پیش مى‏رود. منطقه بلوچستان داراى آب و هوایى گرم و خشک است و در برخى جاهاى آن هنگام شب هوا کاملاً سرد مى‏شود. پوشش گیاهى آن مانند مناطق حاشیه کویرى است. این منطقه، جز رود بزرگ “هیرمند” (هرى‌رود) که در ناحیه سیستان ایران جارى است و پهندشت وسیعى را سیراب مى‏کند، رودخانه قابل ذکرى ندارد. بسیارى از جویبارها در دریاچه‏هاى مردابى منطقه ناپدید مى‏شوند. بارش سالیانه در این نواحى کمتر از ۲۰‌سانتیمتر است، بنابراین کشاورزى در بلوچستان پاکستان فقط در دور و بر سرچشمه رودها و اطراف دره‏ها میسّر است، در حالى که بلوچستان ایران وضعیت بهترى دارد.

مدارک باستان شناختى بدست آمده از این سرزمین بویژه از ناحیه بلوچستان ایران و نواحى خشک و خالى از سکنه دشتهاى ‏”کویر و لوت” بر بهتر بودن شرایط زیست این ناحیه درگذشته دلالت دارد.[۴]

اکنون دانسته شده است که در خلال دوره پیش از تاریخ، استقرارهاى بزرگى براى مدت زمانى طولانى، در همان مناطقى که مراکز عمده شهرى سده‏ها میانه شدند، وجود داشته است.[۵]

مهمترین زمینه پیوستگى‏هاى فرهنگى ایران و پاکستان، راههاى ارتباطى بین مراکز تمدنهاى پیش از تاریخ مى‏باشد که جا دارد براى روشن شدن بسیارى از مجهولات، مورد بررسى و مداقّه علمى قرار‌گیرند.

پهندشت ایران میان مراکز مهم تمدن شرق وغرب یعنى “سند” از یک ‏سو و “بین النهرین” از سوى دیگر قرار داشت و به همین دلیل توانست مرکز عمده مبادلات فرهنگى و داد و ستدهاى بازرگانى و گذرگاه اصلى مهاجرتهاى تاریخ ساز باشد. به بیان دیگر مى‏توان گفت که به دلایل کاملاً مشخص همچون وجود بیابانهاى هولناک در ناحیه مرکزى ایران و رشته کوههاى سربفلک کشیده در شمال و غرب آن، ناگزیر راههاى ارتباطى این تمدنها، دره‏ها و نواحى جلگه‏اى بودند که در طول آنها، استقرارهاى پیش از تاریخى قرار داشتند.

یکى از راههاى ارتباطى، راهى بود که به “جاده بزرگ ابریشم” معروف است و از چین به ایران مى‏رفت و سپس به قاره اروپا متصل مى‏شد. به عبارت دیگر یکى از راههاى مواصلاتى مهم، راهى بود که از شمال ایران به طرف افعانستان مى‏رفت. این راه در ناحیه “تجن” دو راه مى‏شد: یکى به طرف دشتهاى “ترکمنستان” و دیگرى به سمت جنوب به درون افغانستان کشیده مى‏شد و از آنجا به “سیستان” و     “دره کابل” و “قندهار” و سپس به “درة کویته” رسیده و سرانجام به “‏دشت بزرگ سند” مى‏پیوست.

راه دیگر از طریق “شوش” به جنوب ایران و سپس به ناحیه بلوچستان پاکستان مى‏رفت و در واقع “خاورمیانه” را به آنسوى “سند” پیوند مى‏زد.

بنابر این با چنین مقدمه‏اى و با توجه به تاریخ کهن ایران و شبه قاره هند، مى‏توان به جرأت اظهار داشت که روابط فرهنگى ایران و پاکستان متعلق به نخستین دورة تاریخى، یا زمانى که بخشهایى از پاکستان در قلمرو امپراتورى کهن ایران بوده نیست بلکه در حقیقت، حلقه‏هاى وصل و پیوند فرهنگى این دو کشور ریشه در زمانهاى بسیار کهن دارد.[۶]

کاوشهاى باستان‏شناسى بسیارى که در “دره سند”، “بلوچستان”، “شهر سوخته”، “نواحى جنوب ایران” به ویژه “شهداد”، “تپه یحیى”، “تل ابلیس” و همچنین در “بحرین” و “بین النهرین” انجام شده، مدارک بسیارى را به دنیاى باستان‏شناسى ارائه داده است که آراى تازه‏اى از درک پیشینة پیش از تاریخ این دوکشور را در بردارند.

نکته بسیار مهمى که از کاوشهاى انجام شده در این منطقه پیرامون هزاره چهارم تا سوم پیش از میلاد فهمیده مى‏شود، درک نخستین نمونه‏هاى یکجا نشینى یا استقرار در “دره‏هاى بلوچستان” است که خود یکى از عوامل مهم ارتباط نواحى جنوبى سند با غرب و شمال سرزمین بلوچستان یعنى بخش بزرگى از فلات ایران – افغانستان و جنوب ایران – است. این نمونه‏هاى استقرار تنها با تغییر اندکى در سبک سفال براى بیش از ۲هزارسال در سراسر دره‏هاى بلوچستان دوام یافتند. این تغییر اندک فقط براى توسعه سبکهاى کاملاً شخصى در نقش سفالینه‏ها بوده است که از دید باستان‏ شناسى تنها براى بقایاى منطقه ثبت شده ارزش دارند.[۷]

این جنبه بود که بعضى نویسندگان اولیه را به توضیح و تشریح فرهنگهاى متمایز و مشخص و براساس تنها سبک سفالهاى منقوش هدایت کرد، یعنى در شمال، ناحیه “ژوب” و “کویته” و در جنوب، “ناحیه‌نال”[۸] و “کولى”[۹] که داراى سبکهاى مخصوص بخود بودند. به نظر مى‏رسد اینها از اجزا و عناصرمهم پیوستگیهاى پدید آمده بین سرزمینهاى بلند “دره سند” و دشتهاى سیلابى همسایه و همجوار”سیستم سند” بوده باشند.

عامل دیگر شاخه‏ها و شعباتى طولانى است که راههاى تجارى در منطقه داشته‏اند و مخصوصاً از مراکز عمدة ثروت ریشه مى‏گرفته‏اند. شاید این تجارت انگیزه‏هایى را براى توسعه یک شهرنشینى ساده و ابتدایى در بخشى از منطقه که محتمل است افغانستان جنوبى و سیستان بوده، بوجود آورده باشد و به رشد مناطقى مانند “شهرسوخته” در ایران یا”مندیگک” در افغانستان انجامیده که تبدیل به شهر یا حتى شهرهاى کاروانى شده بودند.

نتیجه این تأثیر متقابل، همسانى‏هاى فراوان بین فرهنگ مادى این ناحیه و “آسیاى میانه” است که در بررسى مناطق باستانى “نمازگاه ۱ و ۲″ اثبات مى‏شود.

اینک رشته‏هاى پیوستگى میان “آسیاى میانه”، “مرزهاى هند”، “ایران” و “دره سند” ظاهر شده‏اند تا به خصوص این ادعا را قوى نگهدارند و ما را به این نکته هدایت کنند که این پیوستگى تنها از راه تجارت و بازرگانى و بخاطر آن بوده است.

 

مدارک دوران نوسنگى از ناحیه مهرگر:
کشفِ انقلابىِ دیگرى در سال ۱۹۷۳ میلادی توسط هیئت باستان‏شناسى فرانسوى، که در “مهرگر” واقع در “شمال دشت کچى”، در دامنه “گذرگاه بولان”، کنار جاده اصلى که فلات بلند میانى آسیاى مرکزى را به دشتهاى پر باران سیستم رود سند مرتبط مى‏کند، صورت گرفت.

۲ تن‌از پژوهشگران‌هیأت، به‌نامهاى”جاریج”و”میدو”،با خلاصه کردن نتایج چند‌فصل کار بلندمدت و طولانى در خلال منطقه استقرار “نوسنگى” پیش از سفال “مهرگر ۳″ ، موارد زیر را روشن ساختند:

۱-  بیش از ۷۰۰۰ متر مربع از سطوح بالاى نوسنگى در “مهرگر۳″، طرح آخرین دهکدة دوران کشاورزى را در آن منطقه مشخص مى‏کند. منطقة استقرار شامل چندین واحد آجرى مستطیل شکل ۲ اتاقى، مجزاى از یکدیگر، با محوطه‏هاى بازى بود که در داخل هرکدام چندین گور قرار داشت. بعضى از ساختمانها به اتاقهاى مربع شکل کوچکى تقسیم مى‏شد که ظاهراً از آنها به عنوان انبارى استفاده مى‏شد و در میان ابزارهاى یافته شده، سنگ سابها و تیغه‏هاى کوچک سنگ چخماق نشان مى‏دهند که سنگ چخماق براى بریدن دانه‏هاى غذایى بکار برده مى‏شد. این مدارک غیر مستقیم از حضور فرهنگ کشاورزی، به وسیله مدارک یافته شدة بیشتری از دانه‌های کشف شده ازخرابه‌ها و چاله ‌ها تحکیم می‌یابد.

۲-  همچنین محقق دیگرى به نام “لورنزو کنسانتینى” از موزه ملى هنرهاى شرقى رم، که مشغول بررسى و آزمایش بر روى دانه‏هاى کشف شده “مهرگر” مى‏باشد، چندین نوع مختلف دانه‏هاى غذایى را گزارش کرده است. آن دانه‏ها شامل جو دوشیاره[۱۰]، جو شش شیاره[۱۱]، جو دو سر[۱۲]، نوعى گندم مخصوص احشام[۱۳]، و گندم نان[۱۴] مى‏باشند. این شناخت پیشنهاد مى‏کند که بلوچستان مرکز کاملاً قدیمى و اولیه کشت دانه‏هاى خوراکى بوده است.

۳-  این اظهار عقیده با نتایج بدست آمده از حفاریهاى عمیق سال ۱۹۷۳ میلادی، که تا خاک بکر در ته‌نشست‏هاى “مهرگر۳″ رسید، بسیار چشمگیر بود. حدود هفت متر زیر لایة فرهنگ نوسنگى پیش از سفال، جو شش شیاره، جو دوسر، گندم احشام و گندم نان به دست آمد.

ما هنوز نمى‏توانیم با استفاده از روش شناخت کربن ۱۴ طول عمر این لایه‏هاى زیرین را مشخص کنیم، اما مى‏توانیم تصور کنیم که ته نشستهایى به ضخامت ۱۰ متر بر روى آنها به سرعت به وجود نیامده‏اند. بنابر این فعلاً مى‏توانیم براى آزمایش، زمان شروع استقرار نوسنگى پیش از سفال را حدود قبل از ۶۰۰۰پ.م قرار بدهیم. از این نظر براى تاریخنگارى کلى ته نشست‏هاى “مهرگر۳″، دورة “مهرگر۱″ را مشخص کرده‏ایم.

۴-  “کنستانتینى” همچنین بقایاى گیاهان دیگرى غیر از دانه‏هاى خوراکى را تشخیص داده است. در این بررسى، دانه‏هاى زغال شدة میوة عناب [۱۵] و هسته‏هاى خرماى به دست آمده [۱۶]، اشاره به این مهم دارند که این درختهاى منابع غذایى در زمان نوسنگى بوده‏اند. جالب اینکه هنوز هم تعداد زیادى از این نوع درختها در منطقه کنونى “مهرگر” مى‏رویند.

۵-  بقایاى حیوانات منبع مهم دیگرى از اطلاعات در خصوص پیشرفت کشاورزى در “مهرگر” مى‏باشند. در بین ۲ متر از ته نشستهاى دوران نوسنگى، بقایاى استخوانى دفن شدة حیوانات وحشى و حتّى حیوانات اهلى قابل تشخیص بودند. براى نمونه غزالها[۱۷]، گوسفندهاى وحشى[۱۸]، بزهاى وحشى[۱۹]، آهوهاى باتلاقى[۲۰]، بزهاى کوهى بزرگ[۲۱]، و گاوهاى وحشى[۲۲]، تعداد بیشمارى از بقایاى گاوها و گوسفندان و بزهاى اهلى و خانگى در میان بقایاى استخوانى قابل تشخیص بودند، هرچند هنوز مقدارى از بقایاى غزالها، خوکهاى‌وحشى[۲۳]، و گورخرهاى کوچک[۲۴]، مربوط به پایان دوران اول، وجود داشتند. نظر به اینکه در این بخش از بلوچستان، در هزاره ششم پیش از میلاد؛ گله‏هاى وحشى گاو و گوسفند و بز وجود داشت، احتمال دارد ساکنان “مهرگر” در دورة نوسنگى این سه نوع حیوان را پرورش مى‏داده‏اند. حدّاقل براى گوسفند مدارک مثبتى وجود دارد که روند اهلى کردن این حیوانات را در آن محل ثابت مى‏کند.

۶-  چنانچه قدیمى‏ترین مجموعة تدفین بتواند تاریخى در حدود ۶۰۰۰ پ م. را ثابت نماید، حضور بقایاى بعضى گاوهاى اهلى اثبات خواهد کرد که پرورش گاو در “مهرگر” به قدمت آسیاى غربى خواهد بود. علاوه برآن، تعداد زیادى استخوان گاومیش آبى [۲۵] در میان مجموعه دورة نوسنگى به دست آمد. این بقایاى استخوانى، کهن‏ترین مدرک براى حضور این حیوان در یک دهکدة تاریخى را شهادت مى‏دهد. به‌‏همین خاطر در دوره “مهرگر ۱″ انسان؛ تکرار الگوى شناخته شده در آسیاى غربى را مى‏بیند: شکارگران از میان گوناگونى حیوانات وحشى به چند حیوان انتخاب شدة اهلى گرایش یافته‏اند. به هرحال در مهرگر، این الگو داراى تغییرات مهمى است؛ یعنى مهمترین حیوانات اهلى؛ گوسفند یا بز نیست، بلکه گاو است.[۲۶]

گورهاى این شبانان، کشاورزان و شکارگران اولیه نیز پیدا شده‏اند. در نخستین سطوح، اجساد به هر دو صورت خمیده و درازکش دفن شده و با گِل اخرى (قرمزرنگ) پوشانده شده بودند.

وسایل قبور شامل دانه‏هاى گردنبند، ادوات تزئینى براى مچ‏پا (خلخال) و کمربندهاى مهره‏اى بودند. در میان اشیاء “مهرگر۱″، فراوانترین آنها، ابزارهاى ساخته شده از “سنگ چخماق” مى‏باشد که توسط “م لیچیوالیر” و “جى. کویرون” مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته‏اند (۱۹۸۱ میلادی). در گزارش آنها آمده است: “نزدیک ۱۵۰۰۰ قطعه سنگ چخماق در کاوش اصلى به دست آمد. چخماق داراى کیفیت خوب و عالى و یکنواخت است ؛ رنگ آن برّاق یا سفید تا قهوه‏اى کم‏رنگ مى‏باشد. ابزارهاى ساخته شده از سنگ چخماق، به جز دو نمونه یافته شده در قبور، کوچک، نوکدار، پهن یا مخروطى هستند. از مجموع ۲۵۷۰ ابزار یافته شده، در حدود ۴۰% تیغه‏هاى اصلاح شده، با انواع مختلف ابزار و تعداد زیادى تیغه‏هاى شکاف دار و بى نوک وجود دارند. تعداد خراشنده‏هاى نوکدار نیز در بین آنها وجود دارد، اما هیچ اسکنه یى مشاهده نشده است. مهمترین ابزارهاى مشخص، مته‏ها و ریز ابزارهاى هندسى شکل هستند.[۲۷]

تمدن سند:[۲۸]

تاریخنگارى “مهرگر” نشاندهندة جدول زمانى از نمونه‏هاى فرهنگهاى مختلفى است که مى‏توان به‌عنوان سیر پیشرفت و رشد “تمدن سند” مورد مطالعه قرار گیرد. این نمودار زمانى، همچنین اجازه مى‏دهد که رشد این تمدن بزرگ شهرى به روشنى در فرهنگهاى گوناگون ملاحظه شود. هر چند “مهرگر” هرگز مرکز تمام پیشرفتهاى فرهنگى نبوده، اما موادى که تاکنون از کاوشهاى انجام شده در آن ناحیه  به‌دست آمده، براى اصلاح فرضیه‏هاى پیشین در مورد فرهنگهاى “سند” بسیار سودمند بوده‏اند. ممکن است با توجه به این یافته‏ها، بتوان اظهار داشت که پیشرفتهاى فرهنگى “سند” شاید عوامل محلى داشته‏اند. در جدول زمانبندى ارائه شده، ویژگیهاى مشخص‏کنندة منطقه نیز مورد تأکید قرار گرفته‏اند. اما هنوز هم مشکل تشخیص ریشه تمدن سند، حل نشده است. همانگونه که کاوشگران نظر داده‏اند، مواد سند در ارتقاى فرهنگى “دشت کچى”، عنصر خارجى و تصادفى است.

تقریباً تمام کسانى که در سالهاى اخیر در مکانهاى باستانى پیش از سند کاوش کرده‏اند، همین نتیجه را ابراز داشته‏اند. پس، منبع و سرچشمه تمدن سند را در کجا جستجو نماییم؟ سطوح عمیق‏تر در “موهنجودارو” یا یک محل دیگر در منطقه دلتاى سند مى‏تواند پاسخى براى آن داشته باشد.

با وجودى که چندین مکان جدید مربوط به سند توسط “دکتر محمد رفیق مغول” در ناحیه “بهاولپور” کشف گردید، اما حدود جغرافیایى آن تمدن در پاکستان، همانطور که پیش از استقلال پاکستان بود، باقى ماند. بى تردید بایستى عناصر فرهنگى وارد شده از سوى شرق وغرب رود سند را، همچنانکه در درة “گومل” و “سوات” وجود دارد، مستثنى کرد. “دابارکوت” در بلوچستان و گروه تپه‏هاى خاکى “شورتوگاى” در شمال شرقى افغانستان، تنها مواضع مرزى بحساب مى‏آیند. کشف دومى در زمان خود بسیار اهمیت داشت. این مواضع به نظر مى‏رسند در یک منطقه دور افتادة پستهاى تجارى زمان باستان   قرار دارند.

 

مکانهاى باستانى در طول ساحل مکران:
“بالاکوت”، یکى از بنادر بزرگ در کنار ساحل مکران بود که توسط “جورج دالس” کشف و حفارى گردید. “دالس” مى‏نویسد:

«این بررسى از درة “رود دشت ” در مرز ایران و پاکستان تا “رأس ملان” در سمت شرقى را شامل مى‏شود. در سرتاسر خط ساحلى دو راه ارتباطى بین ‏دریا و داخل بلوچستان وجود دارد. یکى از آنها “درة رود دشت” را پى مى‏گیرد و در روى ساحل از “جیوانى” شروع مى‏شود و به سمت شمال شرقى تا درة “کیچ” ادامه مى‏یابد. راه دوم از “پسنى” شروع مى‏شود و به سمت دره “شادى کور” در سمت شمال پیش مى‏رود و دوباره به دره “کیچ” مى‏رسد. در هردوى این دره‏ها، بقایاى استقرارهاى محیط در قلعه‏هاى “هاراپایى” وجود دارد. در طى این بررسیهاى باستان شناختى، محل “سوتکاکوه” واقع در دره “شادى‏کور” نیز کشف گردید. “سوتکاجن دور”، واقع در دره “دشت”نیز به مدت دو هفته مجدداً مورد آزمایش قرار گرفت… این محل، در لبه کاملاً شرقى دره پهناور “دشت”، به فاصله ۳۰ مایل از ساحل فعلى دریاى عرب قرار دارد. محل، ظاهرى گول زننده دارد، زیرا که در کنار دیوار ضخیم، هیچ چیز جز صخره بى گیاه دژ دیده نمى‏شود. ما تنها توانستیم تصور کنیم که بر روى قله‏هاى داندانه دار وناهموار، ساختمانى آجر گلى، که زمان درازى پوسیده و ناپدید شده، وجود دارد. در کف دژ، در اطراف شمالى و شرقى اش، بقایاى شکسته‏هاى یک برج کوچک یا سمت بیرونى یک محله دیده مى‏شود.»[۲۹]

 

سوتکاجن دور:
در “سوتکاجن دور”، کاوشها در طى ۳ برنامه حفارى، ۳ مرحله را نشان دادند. ۵ نوع ممتاز ظروف سفالین “هاراپایى” در مرحله‏هاى ۲و۳ آشکار شد. “دالس” در رابطه با اهمیت این مکانهاى استقرار مرزى به این نتیجه رسید: « اکنون این امر بسیار روشن است که “هاراپایى‏ها” در امر تجارت دریایى به سنت غرب تشکیلات بسیار عالى داشتند. این مهم که چند درصد این فعالیتها در رابطه با مناطق غربى‏تر “سوتکاجن‏دور” بوده، هنوز مورد بررسى است. علاوه بر نواحى بین‏النهرین و خلیج فارس، سواحل جنوبى ایران و عربستان و احتمالاً ساحل شرقى آفریقا در خلال دوره “هاراپایى” درگیر فعالیتهاى تجارت دریایى بوده‏اند.»[۳۰]

“ام توزى” نیز دقیقاً در “رأس الجونیز” در عمان تکه سفال شکسته‏یى که روى آن مُهرِ “سند” زده شده، یافت که دلیلى برفعالیتهاى تجارى با ساحل عمان است.

 

موهنجودارو:
دوکاوش در “موهنجودارو” صورت گرفت: یکى به راهنمایى “سرمورتیمر ویلر” در سال ۱۹۵۰ میلادی، که در این حفارى انبار بزرگ حبوبات درکنار حمام بزرگ و مناره‏هاى زاویه در گوشه جنوب شرقى تپة خاکى معبد آشکار شد. در این کاوش، تلاش براى رسیدن به سطوح عمیق‏تر به دلیل تراوش و نفوذ آب موفقیت‏آمیز نبود. حفارى دوم در سال ۱۹۶۵ میلادی توسط “دالس” انجام شد. وى در این خصوص مى‏نویسد: « نخستین قدم در این حفارى، گمانه زنى براى تعیین بیشترین رژفاى مکان استقرار بود. سه سوراخ توسط “شرکت ساختمان سازى درة سند، لاهور” حفر گردید. نمونه‏هاى خاک و مواد هر سطح به “دوپا” به منظور رسیدن به خاک بکر جمع آورى گردید. نتایج به‏دست‏آمده از دو حفره تا انتهاى تپة “موهنجودارو”، که حدود ۳۹ پا از سطح تپّه فاصله داشت، همچنان نشان از محل استقرار داشت. تپّه از سطح حدود ۳۵ پا بلندى دارد، بنابر این از نوک تپه تا خاک بکر، جمعاً ۷۴ پا محاسبه مى‏شود. به همین خاطر، با توجه به اینکه سطح فعلى آب حدود ۱۵ پا در زیر سطح قرار دارد، بنابر این رسیدن به نخستین سطح استقرار لازم است حدود ۲۴ پا حفارى شود.»[۳۱]

به هرحال مواد یافته شده از سطوح آخرین دوره، جالب هستند: مهرهاى نمونه‏یى سند ساخته شده از سنگ صابون، داراى نقوش حیوانات و خطوط ناخواندة سند، مهرهاى چهارگوش کوچک ساخته شده از خمیر شیشه با طرحهاى هندسى- شامل صلیب شکسته- که تنها در آخرین سطوح یافته شدند؛ برخى شکلها و سبکهاى منقوش تزیینى سفالینه‏ها که مى‏توانند به این دوره مختص باشند؛ این اشیا به ما کمک مى‏کنند تا این دیدگاه پذیرفته شده را که “تمدن سند”، بیشتر به جنبه‏هاى هنرى و بناهاى بیروح توجه داشته، رد نماییم ؛ تندیسهاى سفالینة حیوانات که از سطوح آخر به دست آمده‏اند از انواع سادة عروسکهاى اسباب بازى هستند که نقاشیها و طراحیهاى جسمى آنان بسیار اندک یا اصلاً مدل سازى نشده‏اند. جزئیات چهره و سوراخهاى عمیق و خطوط شیار دار به صورت کاملاً ابتدایى نقش شده‏اند. چشمهاى غیر طبیعى بزرگ معمولاً روى سطوح دایره‏اى گلى به سر نصب شده.

این یافته‏ها کاملاً با آنچه که در سطح انتهایى تپة مورد کاوش به دست آمده فرق دارند، زیرا آنها به طرز بسیار زیبایى مدل‏سازى شده‏اند. مجسمه‏هاى سفالین گاو نر، که احتمالاً به دوره بسیار پیشرفتة حیات “موهنجودارو” تعلّق دارند، تقریباً ساختى ترکیبى دارند. اندامها و بدن به دقّت با دست مدل سازى شده در حالى که سر، بویژه صورت به نظر مى‏رسد قالب‏گیرى شده باشد. شاخها و گوشها به صورت جداگانه پیوند زده شده‏اند و قرصهاى ریزگلى بجاى کرة چشم گاو استفاده شده‏اند. اگرچه حدّاقل دوسبک ممتاز حیوان وجود دارد، همة آنها یک ویژگى مشترک دارند، یعنى سرهاى آنها بدون استثناء به سمت راست پیچیده است. در بین ۲۰۰ تندیس سفالین از حیوانات، حتى یک گاو ماده هم دیده نشد.

—————————————————————————————————————————————-

۱- گفتار سوم کتاب “باستان شناسی و تاریخ بلوچستان” تألیف “دکتر سید منصور سید سجادی”

۱- باستان شناس معروف و استاد ممتاز دانشگاه قائد اعظم، رئیس پیشین بخش باستان شناسی دانشگاه پیشاور، مدیر فعلی مؤسسه تمدن آسیایی- تاکسیلا و دبیر انجمن فرهنگی اکو

۱- تألیف “دکتر محمد مهدی توسلی”

[۴] M.M. Tavassoli, 1994, p. 130

[5] M.R. Mughal, 1974, p. 34

[6] M.R. Mughal, 1974, p. 37

[7] A. Allchin. 1989. p. 173 onward

[8] Nal

[9] Kulli

[10] Hordeum distichum

[11] H. vulgare and H. vulgare var. nudum

[12] Triticum monococcum

[13] T. dicoccum

[14] T. durum or T. aestivum

[15] Zizyphus jujub

[16] Phoeeaix dactylifer

[17] Gazella doreas

[18] Ovis orientalis

[19] Capra aaegagrus

[20] Cervus ducuceli

[21] Boseluphus traagocamelus

[22] Bos or nomudicus

[23] Sus scrafal

[24] Equus Himionus

[25] Bublus bubalis

[26] Prof. Dr. Dani (1988)

[27] Lechevallier, M. and G. Quivron. 1981. The Niolithic in Baluchistan: New evidences from Mehrgarh in S. Asi. Arch. 1979, p. 71-92.

[28] A.H. Dani (1988)

[29] G.F. Dales. 1962 b. A Search for ancient seaports. Expedition 4, no. 2: 2-10.

[30] G.F. Dales. 1962 a. Harappan Outposts on the Makran coast. Ant. 36:86-92

[31] Ibid. pp. 86-92




姭ԤϐȤ
­祏懼/font>
Îҭ䡣ه∼/font>